نگین

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

موضوع5

31 خرداد 1395 توسط فريبا زارع سروي

 نظر دهید »

موضوع4

31 خرداد 1395 توسط فريبا زارع سروي

سه مقاله در مورد امام زمان علیه السلام و حکومت ایشان

زندگی و حکومت جهانی آن حضرت

حضرت ولى عصر (عج) روز پانزدهم ماه شعبان سال 255 هجرى قمرى به دنیا آمد،(1). پدرش ابا محمد حضرت امام حسن عسکرى (ع) است که در سال 260 هجرى قمرى به شهادت رسید،(2). مادر حضرت ولى عصر (ع) بانوئى است بنام ریحانه که به او «نرگس»، «سوسن» و «صیقل» گفته مى‏شود،(3). حضرت ولى عصر (ع)، تا سال 260 هجرى قمرى تحت تربیت و سرپرستى پدر بزرگوارش مى‏زیست و در همان زمان از مردم پنهان نگه‏داشته مى‏شد و جز خواصّى از شیعیان امام حسن عسکرى (ع)، کسى با آن حضرت ملاقات نداشت. حتى امثال ابو هاشم جعفرى که از خواصّ امام حسن عسکرى است از وجود آن حضرت بى خبر بودند. ابو هاشم مى‏گوید: به ابا محمد حضرت امام حسن عسکرى (ع) گفتم: جلالت تو مانع پرسش من است. آیا مى‏توانم سؤالى بکنم؟ امام فرمود: بپرس. گفتم: سرورم آیا شمافرزندى دارید؟ فرمود: دارم. گفتم: اگر حادثه‏اى پیش آمد، او را در کجا ببینم؟ فرمود: در مدینه،(4).

یکى از کسانى که حضرت ولى عصر را دیده است، ابو عمرو عثمان بن سعید است. عبدالله بن جعفر حمیرى مى‏گوید: من و ابو عمرو نزد احمدبن اسحاق رفتیم. وقتى همه اجتماع کردیم، احمد بن اسحاق به من اشاره کرد که درباره جانشین حضرت ابا محمد امام حسن عسکرى (ع) از ابو عمرو بپرسم. به ابو عمرو گفتم: اى ابا عمرو مى‏خواهم از چیزى سؤال بکنم که در آن شکى ندارم چون اعتقاد من و دین من این است که کره زمین از حجت خدا خالى نمى‏ماند ولى مى‏خواهم اطمینان خاطر پیدا کنم و یقینم بیشتر گردد همانطورى که حضرت ابراهیم از خداوند خواست که به او کیفیت زنده کردن مرده‏ها را نشان بدهد و خداوند به او گفت: مگر ایمان نیاوردى و او جواب داد: چرا، مى‏خواهم قلبم مطمئن شود و احمد بن اسحاق به من گفته است که روزى از حضرت اباالحسن امام هادى (ع) پرسیدم: با چه کسى رفت و آمد کنم و دینم را از او بگیرم و حضرت امام هادى (ع) گفته است ابو عمرو مورد اعتماد من است و هر چه او گفته من گفته‏ام و همچنین احمد بن اسحاق گفت: از حضرت امام حسن عسکرى پرسیدم: از چه کسى احکام دین خود را بگیرم و آن حضرت فرمود: ابو عمرو و پسرش مورد اعتماد من است. آنان از من هر چه براى شماگفتند، درست گفته‏اند. تو پیرو آنان باش و هر چه مى‏گویند اطاعت کن که هر دو مورد اعتماد من هستند. این، گفتار دو امام درباره توست. وقتى ابوعمرو حرفهاى مرا شنید به سجده افتاد و گریست. پس از آن گفت: سؤالت را بگو. گفتم: آیا شما جانشین حضرت امام حسن عسکرى (ع) را دیده‏اى؟ فرمود: به خدا قسم دیده‏ام گفتم: یک سؤال دیگر مانده است. گفت: بگو. گفتم: نامش چیست؟ گفت: سؤال از نام او بر شما تحریم شده است و این دستور خود حضرت است نه دستور من زیرا خلیفه چنین مى‏پندارد که حضرت امام حسن عسکرى وفات یافته و فرزندى ازخود به جاى نگذاشته است و میراثش تقسیم شده است. او مى‏پندارد خانواده امام حسن عسکرى (ع) در بدر شده‏اند و کسى را ندارند. اگر اسم حضرت به زبانها بیفتد، تعقیبش مى‏کنند. پس از خدا بترسید و از این موضوع دست بردارید،(5).

این ابو عمرو و پسرش هر دو از جانشین‏هاى مخصوص حضرت ولى عصر (ع) هستند.

حضرت ولى عصر (ع) پس از شهادت پدرش، دیگر جز نواب خاصه کسى با او ملاقات نمى‏کرد مگر در موارد استثنائى. و از آن زمان که حضرت امام حسن عسکرى (ع) به شهادت رسیدند، غیبت امام زمان (ع) شروع شد.

حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود: براى قائم آل محمد (ص) دو غیبت در پیش است. یکى از آن دو کوتاه است و دیگرى طولانى است. در غیبت کوتاه مدت، فقط خواص شیعه از جاى آن حضرت آگاهند و در غیبت طولانى خواصّ موالى از جاى آن حضرت باخبر هستند،(6).

آن حضرت در غیبت صغرى چهار نفر جانشین داشتند که به «نواب اربعه» معروفند: عثمان بن سعید عمرى، محمد بن عثمان، حسین بن روح نوبختى و على بن محمد سمرى.

غیبت صغرى از سال 260 هجرى قمرى شروع و در سال 329 خاتمه یافت. و غیبت کبرى از 329 شروع و تا وقتى که خداوند بخواهد ادامه خواهد یافت،(7) در غیبت کبرى، حضرت ولى عصر نایب خاصّ ندارد و هر کس ادعاى نیابت خاص کند، در ادعاى خود کاذب است.

در روایات زیادى آمده است که حضرت ولى عصر (ع) پس از پایان غیبت کبرى ظهور و جهان را پر از عدل خواهد کرد. براى ملاحظه روایات مربوط به این موضوع به کتاب «منتخب الاثر» نوشته آیةالله صافى مراجعه کنید. در ص 247 باب 25 کتاب یاد شده از مآخذ گوناگون روایات راآورده است.

هم پیامبر اسلام (ص)، هم فاطمه زهرا (س) و هم امامان معصوم (ع) به وجود حضرت مهدى بشارت داده‏اند. به علاوه شیعه و اهل سنّت هم به وجود حضرت مهدى (ع) معتقد هستند. برخى از روایات اهل سنت به این صورت است:

پیامبر اکرم (ص) فرمود: لا تذهب الدنیا حتى یملک العرب رجل من اهل بیتى یواطى‏ء اسمه اسمى جهان به پایان نمى‏رسد تا مردیاز اهلبیتم که همنام من است بر عرب حکومت کند»،(8).

پیامبر اکرم فرمود: المهدى منّا اهل البیت یصلحه الله فى لیله مهدى از خاندان ما است و خداوند کار او را یک شبه روبراه مى‏کند»،(9).

رسول خدا فرمود: افضل العباده انتظار الفرج،(14).

وظیفه منتظر امام زمان (ع) این است که مانند یک منتظر واقعى زندگى کند. وقتى انسان حقیقتا منتظر کسى باشد تمام رفتار و سکناتش نشان از منتظر بودن او دارد. به عنوان مثال اگر منتظر میهمان باشد حتما خانه را تمیز و مرتب مى‏کند، وسایل پذیرایى را آماده مى‏کند و با لباس مرتب و چهره‏اى شاداب در انتظار مى‏ماند. چنین کسى مى‏تواند ادعا کند که منتظر میهمان بوده است. اما کسى که نه خانه را مرتب کرده است و نه وسایل پذیرایى را آماده نموده است و نه لباس مرتب و تمیزى پوشیده است و نه اصلًا به فکر میهمان است اگر ادعا کند که در انتظارمیهمان بوده همه او را ریشخند خواهند کرد و بر گزافه‏گویى او خواهند خندید.

لاف عشق و گله از یار زهى لاف دروغ عشق بازان چنین مستحق هجرانند

بنابراین انتظار قبل از آنکه از ادعاى انسان فهمیده شود از رفتار و کردار او فهمیده مى‏شود. نمى‏توان هر کسى را که ادعاى دوستى و ولایت امام زمان را دارد در شمار دوستان و منتظران او قلمداد نمود. آرى «مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطاربگوید».

با چنین توضیحى روشن است که یک منتظر واقعى امام زمان باید رفتارش به گونه‏اى باشد که هر لحظه منتظر ظهور امام زمان (ع) باشد. یعنى در هر لحظه که این خبر را به او بدهند خوشحال شود و آماده باشد براى یارى امام زمان با مال و جان خویش جهاد نماید و خود را درراه آن حضرت فدا نماید. بنابراین یک منتظر واقعى اهل گناه و دلبستگى به دنیا نیست چرا که چنین کسى نمى‏تواند از وابستگى‏ها و دلبستگى‏ها و آلودگى‏ها دست بردارد و آماده به خدمت در جهت اهداف مقدس امام زمان (ع) باشد.

ترسیم تفصیلى عصر ظهور امکان‏پذیر نیست اما به صورت فشرده به سیماى کلى آن اشاره مى‏کنیم:

روایات حاکى از این است که انقلاب و حرکت ظهور حضرت مهدى (عج) بعد از فراهم شدن مقدمات و آمادگى‏هاى منطقه‏اى و جهانى از مکه آغاز مى‏گردد. آنگاه در سطح جهان نبردى سخت میان غربى‏ها و ترکان و یا هواداران آنها به وجود مى‏آید تا جایى که منجر به جنگ جهانى مى‏گردد. اما در سطح منطقه دو حکومت هوادار حضرت مهدى (عج) در ایران و یمن تشکیل خواهد شد که یاران ایرانى آن حضرت مدتى قبل از ظهور، حکومت خویش را تأسیس نموده و درگیر جنگى طولانى مى‏شوند که سرانجام در آن پیروز مى‏گردند. اندک زمانى پیش از ظهور آن بزرگوار شعیب بن صالح در یمن قیام مى کند و سید خراسانى در ایران و هر دو زمینه سازى براى ظهور امام زمان مى کنند و در برخى روایات خروج شعیب بن صالح از سمرقند بیان شده است(18)

اما یاران یمنى وى، قیام و انقلاب آنان چند ماه پیش از ظهور حضرت بوده و ظاهرا ایشان در سامان بخشیدن به خلاء سیاسى که در حجاز به وجود مى‏آید همکارى مى‏نماید.

از جمله نشانه‏هاى ظهور حادثه‏اى است که میان دو حرم مکه و مدینه رخ مى‏دهد. در این هنگام نشانه‏هاى ظهور حضرت مهدى (عج) آشکار شده و شاید بزرگترین نشانه آن، نداى آسمانى است که به نام او در 23 ماه رمضان شنیده مى‏شود پس از این نداى آسمانى حضرت مهدى (عج) به طور سرى با برخى از یاران خود ارتباط برقرار مى‏نماید. درباره آن بزرگوار در سراسر گیتى سخن بسیار به میان آمده و نام وى زبانزد همگان گشته و محبتش در دل‏ها جاى مى‏گیرد.

دشمنان از حضور آن حضرت بیمناک شده و مى‏کوشند تا وى را یافته و از میان بردارند ازاین‏رو سپاهى وارد مدینه گشته و به هر مرد هاشمى که دست یابند او را دستگیر و یا مى کشند و یا به زندان مى‏اندازند آن حضرت با برخى از یاران خود در مکه تماس گرفته تا این که قیام خویش را در شب دهم محرم بعد از نماز مغرب و عشاء از حرم شریف مکى آغاز مى‏کند و پس از درگیرى بر مکه تسلط مى‏یابد. در صبح روز دهم محرم حضرت مهدى (عج) پیام خود را به زبان‏هاى مختلف به تمام جهان ابلاغ مى‏کند و ملل دنیا را به یارى خویش دعوت کرده، اعلام مى‏دارد که در مکه باقى خواهد ماند تا معجزه‏اى که جد گرامى‏اش حضرت رسول (ص) وعده فرموده محقق شود و آن فرو رفتن لشکریان سفیانى به زمین است که براى درهم شکستن حرکت آن حضرت راهى مکه مى‏شوند.

آن حضرت پس از این معجزه با سپاه خود که متشکل از ده و اندى هزار تن است از مکه رهسپار مدینه مى‏شود و پس از نبردى با نیروهاى دشمن مستقر در آنجا، مدینه را آزاد ساخته آنگاه با آزادسازى دو حرم مکه و مدینه فتح حجاز و تسلط بر منطقه خاتمه مى‏یابد. وى پس از پیروزى بر حجاز راهى جنوب ایران مى‏شود و در

آنجا با سپاه ایران و توده‏هاى مردم آن سامان به رهبرى خراسانى برمى‏خورد. آنان با او بیعت کرده و با همرزمى یکدیگر با قواى دشمن در بصره به پیکار مى‏پردازند که سرانجام به پیروزى بزرگ و آشکارى دست مى‏یابند. سپس امام (عج) وارد عراق گردیده واوضاع داخلى آنجا را پاکسازى مى‏کند و با درگیرى با بقایاى نیروهاى سفیانى و گروه‏هاى متعدد شورش آنها را شکست داده و به قتل مى‏رساند. آنگاه عراق را مرکز حکومت و کوفه را پایتخت خود قرار مى‏دهد و بدین‏سان یمن، حجاز، ایران، عراق و کشورهاى خلیج‏فارس یکپارچه تحت فرمانروایى آن حضرت درمى‏آید. بعد از آن جنگ‏هایى با ترکان و یهودیان صورت مى‏پذیرد که در هر دو پیروزى از آن حضرت (عج) است. غربیان مسیحى از این وقایع سخت نگران شده و با حضرت اعلان جنگ مى‏کنند ولى ناگاه حضرت عیسى مسیح (ع) از آسمان به قدس شریف فرود آمده و با سخنان خویش جهان و به ویژه مسیحیان را مورد خطاب قرار مى‏دهد. فرود آمدن حضرت عیسى (ع) براى جهان علامت و نشانه‏اى است که موجب شادى مسلمانان و ملت‏هاى مسیحى خواهد گردید.

به نظر مى‏رسد که حضرت مسیح (ع) میان حضرت مهدى (ع) و غربى‏ها وساطت نموده و قرارداد صلحى به مدت هفت سال میان دو طرف بسته مى‏شود. اما غربى‏ها بعد از دو سال پیمان صلح را مى‏شکنند، لذا رومیان در یک هجوم ناگهانى با نزدیک به یک میلیون سرباز به سرزمین شام و فلسطین یورش مى‏آورند. نیروهاى اسلام رویاروى آنها قرار گرفته و حضرت مسیح (ع) موضع خود را هماهنگ با حضرت مهدى (عج) اعلام داشته و پشت سر وى در قدس نماز مى‏گذارد. دراین جنگ مسلمانان پیروز مى‏شوند. سپس غرب توسط امام فتح مى‏گردد. پس ازفتح و اسلام آوردن بیشتر مردم آن سامان، حضرت مسیح (ع) رحلت نموده و حضرت مهدى (عج) و مسلمانان بر پیکر او نماز مى‏گذارند. سپس پیکر پاک او را با پارچه‏اى که دست‏بافت مادرش مریم صدیقه (ع) است کفن نموده و در جوار مزار شریف مادرش در قدس به خاک مى‏سپارد.

پس از این فتوحات حضرت مهدى (عج) براى تحقق بخشیدن به اهداف الهى در ابعاد گوناگون و در میان ملل جهان اقدام مى‏کند و براى تعالى بخشیدن و شکوفایى زندگى مادى و تحقق توانگرى و رفاه همگان قیام نموده و جهت گسترش فرهنگ و دانش و بالا بردن سطح آگاهى دینى و دنیایى مردم مى‏کوشد.

 نظر دهید »

موضوع 3

31 خرداد 1395 توسط فريبا زارع سروي


مقاله ای در مورد مهدویت و انتظار

بي تمناي تو در دل هوسي نيست مرا
جز تو در هر دو جهان هيچ كسي نيست مرا

در دلي كز غم هجران تو سوزد همه شب
جز تماشاي جمالت هوسي نيست مرا

غير آه و سخن از شِكوه دوري رخ

گوشه ميكده بانگ جرسي نيست مرا

من كه زنداني اميالم و در محبس تن

گر تو پرواز دهي ام قفسي نيست مرا

هر چه محروم بماند ز وصال تو بس است

هستي ام رفته و از عمر ، بسي نيست مرا

نيمه جانم به اميد تو نگه داشته ام

جز دم ذكر تو گفتن نفسي نيست مرا

گر به بالين من خسته نيايي جانا

در دم دادن جان دادرسي نيست مرا

مؤلفه‌هاى ياران امام عصر(عج)
با نگاهى گذرا به تاريخ جوامع بشرى، نقش دوران‏ساز و كليدى جوانان در غالب حركت‏هاى فرهنگى و اجتماعى و نيز نهضت‏هاى حياتبخش پيامبران الهى كاملا آشكار و روشن است. تجربه تاريخ بيانگر اين مهم است كه در هر حركتى از استعدادهاى فكرى و نهفته قشر جوان به صورت اصولى و صحيح بهره‏بردارى شده است، دستاوردهاى بسيار مهم و ارزشمندى به دست آمده است. در مقابل، زمانى كه هدايت و رهبرى گروه‏هاى جوان به دست افراد هوسران و قدرت‏طلب افتاده است، جنايات و تراژدى‏هاى بسيار دهشتناكى به وقوع پيوسته است. در حالى كه، در تفكر دينى بها دادن و شخصيت دادن و اهتمام به جوانان بسيار توصيه شده است .

براى روشن شدن اين حقيقت، سزاوار است، سيره و عملكرد يكى از انبياء الهى در اين زمينه، با بهره‏بردارى منفى رهبران مستبد از نيروهاى جوان در جنگ‏هاى جهانى اول و دوم مقايسه شود تا آن‏گاه پيامدهاى استفاده از ظرفيت‏هاى قشر جوان و نيز عدم استفاده و غفلت از آن آشكار گردد .

از اين‏نظر، وقتى مجموعه روايات مربوط به قيام حضرت مهدى (عج) را مطالعه مى‏كنيم، با اين حقيقت آشنا مى‏شويم كه زمينه‏سازان اصلى ظهور و اصحاب و ياران خاص آن حضرت در جريان تلاش براى تشكيل حكومت عدل جهانى، جوانان خواهند بود . به عنوان مثال، يكى از شخصيت‏هاى وارسته و شجاعى كه در آخرالزمان با هدف اصلاح وضع نابسامان جوامع اسلامى قيام خواهد كرد، فردى به نام «سيد حسنى‏» است. به روايت امام صادق‏عليه السلام حسنى يك جوان خوش‏چهره و نورانى است كه على‏رغم به دست آوردن قدرت و امكانات بسيار زياد، آن‏گاه كه از ظهور حضرت مهدى‏عليه السلام آگاه مى‏شود، خود را به همراه سپاهيانش به امام‏عليه السلام مى‏رساند و با آن حضرت بيعت مى‏كند. به يك روايت، امام زمان (عج) به وسيله ايشان براى مردم مكه چند روز پيش از قيام پيامى مى‏فرستند …

گذشته از اين، وقتى حضرت على‏عليه السلام به مناسبتى از ياران و اصحاب امام عصر (عج) سخن مى‏گويند، در توصيف ويژگى‏هاى آنان اين چنين مى‏فرمايند : ياران قائم (عج) همه از ميان جوانان خواهند بود. سالخورده در بين آنها بسيار كم است و نسبت‏سالخوردگان بر جوانان در بين اصحاب آن‏حضرت همانند سرمه‏اى براى چشم و نمك براى غذاست و كمترين بخش غدا را نمك تشكيل مى‏دهد . (1)

اين امر، ناشى از اين است كه جوان به دليل داشتن فطرت پاك و صفاى باطن در درجه اول، از استعداد و ظرفيت‏بالاى درك و توان شناخت‏حقيقت‏برخوردار است . علاوه بر آن، به واسطه شجاعت و شهامت زيادى كه دارد زودتر پذيراى حقايق مى‏شود و در مقابل آنها لجاجت و سرسختى بى‏مورد به خرج نمى‏دهد .

اوصاف منتظران جوان
در خصوص ياران حضرت حجت (عج) ويژگى‏ها و اوصاف ذيل بيان شده است :

برخوردارى از علم و معرفت كامل و ايمان استوار، شهامت و شجاعت‏بى‏نظير، گذشت و فداكارى، شهادت‏طلبى، فروتنى و تواضع در اوج برخوردارى از قدرت و امكانات، حق‏مدارى، عشق به امام‏عليه السلام، تبعيت و پيروى كامل از رهنمودهاى حضرت حجتعج) و خيرخواهى به همنوعان و صفا و صميميت و . …

وظايف منتظران جوان
در معارف دينى، وظايفى براى منتظران واقعى حضرت حجت‏عليه السلام بيان شده كه از طريق عمل به مجموعه‏اى از تكاليف افراد بتوانند از چنان شايستگى برخوردار شوند كه در زمره ياران واقعى آن‏حضرت درآمده و در حد توان و ظرفيت و به ميزان همت و تلاش افراد به فراهم شدن بستر مناسب براى ظهور منجى عالم بشريت كمك نمايند. گرچه مجموعه وظايف منتظران بسيار است اما در اين نوشته، تنها به ذكر چند مورد مهم، كه در شرايط كنونى جامعه اسلامى داراى اهميت است‏بسنده مى‏كنيم .

الف. شناخت امام زمان عليه السلام
يكى از مهم‏ترين و اساسى‏ترين اصولى كه از اركان اصلى مكتب تشيع محسوب مى‏شود، مساله امامت و آشنايى با امام هر عصر است. به اعتقاد شيعه، در هيچ برهه از زمان، زمين خالى از حجت و انسان بدون امام معصوم نخواهد بود. چرا كه هدايت و رهبرى صحيح و همه جانبه انسان بر اساس تعاليم الهى تنها از طريق پيروى از رهنمودها و روشنگرى‏هاى امامى ممكن است كه علاوه بر، آشنايى با سنت‏هاى حاكم بر نظام هستى، از تمامى مصالح بشر و حقايق تعليمات پيامبران الهى آگاه باشد. با توجه به اين حقيقت، يكى از وظايف مهم آحاد جامعه، به‏ويژه قشر جوان آن است كه در هر عصرى، نسبت‏به امام و حجت الهى موجود در آن زمان به گونه‏اى شناخت پيدا كنند كه بر تعاليم مسؤوليت‏هاى خود آگاهى پيدا كرده و بر اساس آن عمل نمايند. اهميت‏شناخت امام زمان (عج) در هر عصرى به گونه‏اى است كه در برخى روايات، عدم كسب معرفت لازم از امام هم‏رديف، بلكه مساوى با كفر و بى‏ايمانى شمرده شده است. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در همين زمينه مى‏فرمايند: «هركسى كه بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است .» (2) و يا در يكى از ادعيه كه بر آن نيز بسيار سفارش شده است. به همين مساله اشاره شده است: پروردگارا حجت‏خودت را به من بشناسان چرا كه اگر حجتت را به من نشناسانى من از دين و آئينم گمراه مى‏شوم . (3) مضمون اين‏گونه روايات زمانى بهتر روشن خواهد شد كه به پيامدهاى مثبت و منفى يك جامعه، در اثر برخوردارى و عدم برخوردارى جامعه از امام و رهبرى شايسته توجه و دقت‏بيشترى شود. در طول تاريخ، چه بسيار بوده‏اند حركت‏ها و يا نهضت‏هاى عظيم مردمى كه به دليل فقدان رهبر شايسته با شكست مواجه شده‏اند و يا پس از پيروزى به جهت افتادن زمام امور در دست زمامداران بى‏كفايت‏به انحراف و اضمحلال كشيده شده‏اند …

البته، كم و كيف شناخت امام‏عليه السلام با توجه به نياز و توانايى و ظرفيت افراد متفاوت است. مهم اين است كه اين شناخت‏به گونه‏اى باشد كه در صورت مواجه افراد با تهديدها و شبهه‏افكنى‏هاى دشمنان و بدخواهان، در تشخيص راه صحيح و شيوه درست از دچارشدن به گمراهى و انحراف آنها را نجات دهد. و گرنه شناخت كامل و همه جانبه حجت‏هاى الهى براى افراد عادى با توجه به محدوديت استعدادها و توانايى‏هاى فكرى غيرممكن است .

ب. پيروى از نائبان امام زمان عليه السلام
در دوره غيبت كبرى، فقهاى جامع‏الشرايط به نصب امام زمان‏عليه السلام مسؤوليت نمايندگى عام امام‏عليه السلام را در استمرار حركت‏حيات‏بخش امامت و پاسدارى از احكام و مقررات اسلامى برعهده دارند. بر اين اساس، يكى از وظايف افراد در عصر غيبت، پيروى از رهنمودهاى فقهاى عادل است. چرا كه فقها به دليل آشنايى با شيوه‏هاى صحيح استنباط احكام از منابع اصيل دينى، قادرند تا به پرسش‏هاى مختلف مردم در زمينه مسائل دينى پاسخ دهند. امام صادق‏عليه السلام در اشاره به چنين امر مهمى فرمودند: «فقها از سوى ما منصوب شده‏اند تا به سؤالات شما پاسخ دهند و شما نيز مؤظف هستيد در شرايطى كه به ما دسترسى نداريد به آنها مراجعه كنيد و بر اساس نظر آنان در چهارچوب احكام الهى عمل كنيد و هرگز حكم آنها را كه براساس موازين شرعى ارائه مى‏شود، رد ننماييد. چون رد نظر آنان، به منزله رد حكم و نظر ماست و رد نظر ما، به منزله رد نظر و حكم خداوند است .» (4)

در همين باره زمانى كه از حضرت مهدى (عج) سؤال كردند كه در دوران غيبت كبرى كه به شما دسترسى نداريم جواب احكام و مسائلى را كه با آنها مواجه مى‏شويم چگونه به دست آوريم؟ آن‏حضرت در پاسخ فرمودند: «در پيشامدها و حوادثى كه رخ مى‏دهد به آشنايان با احاديث ما (يعنى مجتهدان جامع‏الشرايط كه متخصصان متون دينى و احاديث اهل‏بيت‏عليهم السلام هستند) مراجعه كنيد و آنها حجت من براى شما و من حجت‏خدا بر آنان هستم .» (5) پس، برخلاف نظر نادرست‏برخى افراد ناآشنا به معارف اسلامى، مسلمانان در دوران غيبت كبرى بدون راهنما نمانده‏اند كه مجبور باشند با شيوه‏هاى ناصواب متكى به انديشه‏هاى ناقص بشرى و نظريه‏هاى غيرعلمى به حل مشكلات اقدام كنند و در نتيجه، گرفتار معضلات فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى فراوان گردند . بلكه در دورانى كه بنابر مصالحى امام معصوم‏عليه السلام در دسترس همگان نيست مردم موظف‏اند كه به فقهاى عالم و عادل مراجعه كنند و آنان نيز موظفند بدون كوتاهى و سهل‏انگارى بر اساس موازين شرعى از طريق مراجعه به آيات قرآن و روايات اهل‏بيت‏عليهم السلام به همه سؤالات و نيازهاى فكرى و اعتقادى و فقهى و فرهنگى و سياسى و… آنها پاسخ‏هاى مناسبى ارائه دهند .

ج. خودسازى و تهذيب نفس
اصلاح نفس و ترك گناهان و آراستن به فضايل اخلاقى در همه احوال ضرورت دارد. ولى خودسازى و اصلاح نفس در دوره غيبت، كه زمينه لغزش و انحراف و آلوده گشتن به رذايل اخلاقى بيشتر است، از اهميت زيادى برخوردار است .

امام صادق‏عليه السلام در اين زمينه مى‏فرمايند: «صاحب‏الامرعليه السلام غيبتى خواهد داشت اگر كسى در آن دوره بخواهد ديندار بماند، سخت در مشقت‏خواهد بود. بنده خالص خدا در آن شرايط بايد تقواى الهى پيشه كند و دو دستى به دين خود بچسبد .» (6)

به علاوه، چون فراهم شدن زمينه ظهور امام زمان‏عليه السلام از يك نظر وابسته به وجود افراد خودساخته و آراسته به فضايل اخلاقى است و جز از طريق تهذيب نفس و پيدا كردن پرورش اسلامى نمى‏توان در سلك ياران و زمينه‏سازان حضور آن حضرت قرار گرفت. بنابراين، يكى از وظايف افراد تلاش در راه خودسازى و تهذيب نفس است. بر اين اساس، امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايند: «من سره ان يكون من اصحاب القائم فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق (7) … هر كس دوست دارد از ياران حضرت قائم‏عليه السلام باشد بايد در انتظار ظهور آن حضرت باشد و در اين حال، به پرهيزكارى و اخلاق نيكو رفتار نمايد» و حتى در توقيعى كه امام زمان‏عليه السلام آن را به مرحوم شيخ مفيد نوشته‏اند چنين آمده است كه اعمال ناشايست و گناهانى كه از شيعيان سر مى‏زند، يكى از عوامل طولانى شدن دوره غيبت و محروميت آنها از ديدار امام‏عليه السلام است .

د. جامعه‏سازى
از آنجا كه يكى از شرايط مهم رشد ارزش‏ها و فراهم شدن زمينه حاكميت احكام الهى، اصلاح وضع عمومى جامعه است لذا در تعليمات روشنگرانه اسلام اهتمام به وضع جامعه و مبارزه با نارسايى‏هاى اجتماعى و فساد و كجروى‏ها از طريق امورى چون امر به معروف و نهى از منكر مورد تاكيد قرار گرفته است. به گونه‏اى كه حتى انسان‏هاى بى‏توجه به امور اجتماعى و مشكلات ساير مردم، خارج از زمره مسلمانان محسوب مى‏شود: «من اصبح ولايتهم بامورالمسلمين فليس بمسلم‏ » (8)

علاوه بر اين‏كه بر اساس روايات اهل‏بيت‏عليهم السلام تا آمادگى‏هاى لازم فكرى و فرهنگى و… در احاد جامعه براى پذيرش و يارى امام زمان‏عليه السلام پيدا نشود، ظهور حضرت محقق نخواهد شد. از سوى ديگر، تحصيل آمادگى‏هاى لازم نياز به بستر سالمى دارد كه افراد در سايه آن بتوانند به كسب مهارت‏ها و كمالات لازم بپردازند. اين بسترسازى مشروط به احساس مسؤوليت همگانى و مشاركت همه جانبه تك تك افراد در پاكسازى فضاى عمومى جامعه است كه براى انجام كامل و به موقع اين امر نيز مكانيزم‏هاى زيادى پيش‏بينى شده است كه مهمترين آنها، اقامه فريضه امر به معروف و نهى از منكر است. يعنى همه افراد جامعه اسلامى موظفند از طريق تحصيل آشنايى كامل با شرايط و احكام آن، به اصلاح نارسايى‏هاى اجتماعى و حفظ سلامت فضاى جامعه بپردازند تا از اين طريق، اولا: شرايط لازم براى ظهور آن حضرت فراهم گردد و ثانيا، امكان زندگى براساس احكام نورانى اسلام در دوره غيبت، ولو به ضرورت ناقص، بوجود آيد .

هـ . دعا براى تعجيل فرج
با توجه به نقش و جايگاه مهمى كه دعا در تفكر اسلامى دارد، اگر دعا با شرايط لازم انجام گيرد همچون ساير علل و عوامل موثر در نظام هستى، مى‏تواند در امور تكوينى تغيير ايجاد نمايد. در بخشى از روايات پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السلام توصيه شده است كه براى فرج امام زمان‏عليه السلام زياد دعا كنيد و از خود حضرت بقية‏الله (عج) نقل شده است كه آن حضرت فرمودند: «اكثروا الدعا بتعجيل الفرج فان ذلك فرجكم‏ » (9) براى تعجيل در فرج و ظهور، زياد دعا كنيد چرا كه اين‏كار موجب فرج و خوشحالى شماست .

بنابراين، از ديگر تكاليف عاشقان امام زمان (عج) درخواست تعجيل فرج آن حضرت است. البته، توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه اولا، دعا زمانى به مرحله اجابت مى‏رسد كه دعا كننده شرايطى را در خود ايجاد نموده باشد كه دعاى او شرايط استجابت را داشته باشد. ثانيا، بايد توجه داشت كه دعا هرگز جاى عمل به وظايف ديگر را نمى‏گيرد بلكه دعا در صورتى مفيد است كه همراه با عمل به ساير تكاليف دينى باشد .

علاوه بر موارد فوق، پايدارى در راه ولايت اهل‏بيت‏عليهم السلام، استقامت در برابر مشكلات و نارسايى‏ها، كمك و مساعدت به همنوعان، تحصيل علم و به دست آوردن تخصص‏هاى لازم، احياء شعائر اسلامى و پاسدارى از ارزش‏هاى اصيل و… از جمله مسائلى هستند كه اهتمام به آنها سعادت و سلامت جامعه، به ويژه نسل جوان را تضمين مى‏كند

 نظر دهید »

موضوع2

31 خرداد 1395 توسط فريبا زارع سروي

این آیه‌ای که امام زمان (عج) بعد از ظهور می خوانند

احادیث متعددی از ائمه اطهار(ع) وجود دارد که خبر از ظهور حضرت مهدی(عج) با کتاب جدیدی می دهند؛ همانگونه که در حدیثی چنین آمده است: «إِذَا قَامَ‏ الْقَائِمُ جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ کَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ فِی بُدُوِّ الْإِسْلَامِ إِلَى‏ أَمْرٍ جَدِیدٍ»؛هنگامی که قائم (ع) ظهور کرد با امر جدید خواهد آمد، چنان‌که رسول خدا (ص) در آغاز اسلام مردم را به امر جدید دعوت می‌کرد.

بر اساس روایات اسلامی حضرت مهدی (عج) بعد از ظهورشان در جوار کعبه، ابتدا آیه 86 سوره هود را می خوانند: « بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین» سپس می فرمایند: « یا اهل العالم أَنَا بَقِیَّةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ خَلِیفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَیْكُمْ». ای اهل عالم من ذخیره الهی بر روی زمین و خلیفه او و حجت او بر شما هستم‏».

امام صادق (ع) درباره اولین آیه ای که بعد از ظهور بر زبان مبارک امام زمان (عج) جاری می شود، می‌فرماید: آن زمانی که امام مهدی (ع) ظهور می‌کند، به کعبه تکیه می‌کند؛ در حالی که 313 نفر نزد او جمع شده‌اند. اولین سخن و گفته‌اش این آیه است: (بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِینَ)؛ «آن چه خداوند برای شما باقی گزارده، برایتان بهتر است، اگر ایمان داشته باشید». سپس می‌فرماید: «منم بقیة الله و من حجت خدا و خلیفه او برشمایم». پس سلام کننده‌ای بر او سلام نمی‌کند، مگر آن که می‌گوید: السلام علیکَ یا بقیة الله فی ارضه، و زمانی که نزد او 4 هزار نفر جمع شوند، از مکه بیرون می‌رود و در روی زمین معبودی غیر از خدای عزّوجل از بت و غیر آن باقی نمی‌ماند، مگر آنکه آتش در آن می‌افتد و خواهد سوخت.

برچسب‌ها: اولین آیه‌ای که امام زمان, عج, بعد از ظهور می خوانند, مقالات مهدویت, آخرالزمان
یه نامه به آقا بده
نویسنده : یا مهدی
مقاله | + ادامه مطلب
شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ | 21:26
خراسانى ويمانى چه کسانى هستند؟
خراسانى ويمانى چه کسانى هستند؟

پاسخ: يکى از علايم ظهور امام زمان (عجل الله فرجه)، خروج پرچمهاى سياه از سوى خراسان، معروف به قيام ابو مسلم خراسانى است.
امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: (منتظر فرج باشيد از سه چيز. گفته شد: يا امير المؤمنين! آنها چيست؟ فرمود:… وپرچمهاى سياه از خراسان).(1)
امام محمد باقر (عليه السلام) در حديثى فرموده است: (پرچمهاى سياهى از خراسان بيرون آمده ودر کوفه فرود مى آيد، وقتى مهدى (عليه السلام) ظاهر گرديد، براى بيعت گرفتن به سوى آن مى فرستد).(2)
اين روايت دلالت مى کند بر اينکه خروج پرچمهاى سياه، نزديک ظهور حضرت خواهد بود.
اگر اين روايت از نظر سند درست باشد، دليل بر اين خواهد بود که آن پرچمها، پرچمهاى ابو مسلم خراسانى نمى باشند.
اما در رابطه با ظهور يمانى، امام صادق (عليه السلام) فرمود: (يمانى از علايم ونشانه هاى حتمى است).(3)
وامام باقر (عليه السلام) در ضمن يک حديث طولانى مى فرمايد: (خروج سفيانى ويمانى وخراسانى در يک سال ويک ماه ويک روز واقع خواهد شد، با نظام وتربيتى همچون نظام يک رشته که به بند کشيده شده، هر يک از پى ديگرى…، در ميان پرچمها، راهنماتر از پرچم يمانى نيست، که آن پرچم هدايت است، زيرا دعوت به صاحب شما مى کند، وهنگامى که يمانى خروج نمايد، خريد وفروش سلاح، براى مردم وهر مسلمانى ممنوع است، وچون يمانى خروج کرد، به سوى او بشتاب، که همانا پرچم او پرچم هدايت است، وهيچ مسلمانى را روا نباشد که با آن پرچم مقابله نمايد، پس هر کس چنين کند، از اهل آتش خواهد بود، زيرا او به سوى حق وراه مستقيم فرا مى خواند).(4)

 

 نظر دهید »

موضوع اول

31 خرداد 1395 توسط فريبا زارع سروي

موضوع بحث, اثبات وجود مقدس حضرت

بقيت الله الاعظم, امام عصرـ ارواحنافداه ـ بر اساس دلايل عقلي است. روشي را كه براي اثبات اين مطلب از نظر عقل برگزيده ايم, روش معروف منطقي به نام روش ((سبر و تقسيم)) است كه آن را روش ((ترديد)) نيز گفته اند. از اين روش, متكلمان اماميه در كتاب هاي كلامي خود بهره برده اند; از جمله شيخ طوسي, در كتاب الغيبه بر اساس اين روش, بر وجود حضرت امام عصر ـ ارواحنافداه ـ استدلال كرده است. قبل از ايشان, سيد مرتضي در كتاب الذخيره و ديگر كتاب هاي مربوط به مسئله ي امامت اين روش را به كار گرفته است و قبل از سيد مرتضي, شيخ مفيد در آثار مربوط به مسئله ي مهدويت و امام عصر(عج) از اين روش استفاده كرده است.

در اين جا چند نكته را به عنوان پيش درآمد بحث يادآور مي شوم:

نكته ي اول

نكته ي اول اين است كه از ديدگاه شيعه, مسئله ي امامت از مسائل كلامي است و تحت عنوان ((وجوب علي الله)) مطرح مي شود; مانند مسئله ي نبوت از ديدگاه متكلماني كه به حسن و قبح عقلي اعتقاد دارند. قائلان به حسن و قبح عقلي متكلمان اماميه, معتزله و ((ماتريديه))اند. متكلمان ((ماتريديه)) از نظر فقهي, حنفي مذهب اند و از نظر كلامي, پيرو ابومنصور ماتريدي(2) مي باشند و به قاعده يحسن و قبح عقلي اعتقاد دارند.(3) اشاعره چنين اعتقادي ندارند; به ((وجوب علي الله)) معتقد نيستند; به استثناي بعضي از متفكرانشان مانند شيخ عبده. اماميه معتقداند كه امامت از صغريات حسن و قبح عقلي و وجوب علي الله است. نزاع بين اماميه و معتزله و طرف داران حسن و قبح عقلي, نزاع كبروي نيست, نزاع صغروي است. آن ها قبول دارند كه نبوت از مصاديق آن قاعده است, اما امامت را از مصاديق آن نمي دانند. ما فعلا از ديدگاه شيعه سخن مي گوييم. بنابراين نكته ي اول اين شد كه امامت از ديدگاه شيعه, مسئله اي كلامي و تحت عنوان ((وجوب علي الله)) است و از مصاديق حسن و قبح عقلي مي باشد.

نكته ي دوم

نكته ي دوم اين كه همان گونه كه نبوت به دو گونه ي: نبوت عامه و نبوت خاصه تقسيم شده است. امامت نيز به امامت عامه و امامت خاصه تقسيم مي شود. مقصود از امامت عامه بحث هاي كلان و كلي امامت است; اين كه امامت امري است بايستني و لازم, حسن امامت, چيستي و يا فلسفه ي امامت, غايات امامت و صفات و بايستگي هايي كه امام بايد داشته باشد و راه شناخت امام, اين ها مباحث مربوط به امامت عامه است. اما اين كه مصاديق و اشخاص و كساني كه منصب امامت در آن ها تعين و تجلي پيدا مي كند چه كساني اند اين مي شود بحث امامت خاصه; همان گونه كه در نبوت نيز نبوت خاصه به اين مسئله يعني مصاديق و موارد مي پردازد. همه ي مذاهب اسلامي در اصل وجوب امام و امامت اتفاق نظر دارند; جز يك قول شاذ و نادري كه به برخي از خوارج و معتزله نسبت داده شده است; فرقه ي اباضيه (خوارج امروزي) به چنين مطلبي اعتقاد ندارند. كتاب هاي آن ها را من نگاه كرده ام و با علماي آن ها از نزديك تماس داشته ام, آن ها به وجوب امامت معتقدند. به قول سيد مرتضي در كتاب الذخيره هر چند نخستين فرقه خوارج يعني محكمه به لحاظ تئوري اصل امامت و لزوم امامت را منكر شدند, اما در زندگي خود عملا بدون رهبر و امام زندگي نكرده اند. بنابراين هيچ يك از مذاهب منكر اصل وجوب امامت نيست. اختلافي كه بين شيعه و ساير مذاهب اسلامي است, در صفات امام است. عصمت يكي از صفات مهم يا مهم ترين صفت در مسئله ي امامت است كه شيعه به آن عقيده دارد و ديگران آن را لازم نمي دانند.

نكته ي سوم

نكته ي سوم اين كه اگر ما بخواهيم از زاويه ي ابزار و راه شناخت, يك بحث معرفت شناختي به مسئله ي امامت بنگريم, بايد بگوييم امامت مسئله اي است عقلي و نقلي; يعني هم مي توانيم از ابزار عقلي استفاده كنيم و هم ابزار نقلي.

اصولا مسائل اعتقادي سه دسته اند: يك دسته مسائل عقلي محض اند و از راه نقل نمي توان آن ها را اثبات كرد مانند وجود خداوند, علم خداوند, حكمت خداوند و مانند هر عقيده اي كه مبناي شريعت و وحي باشد. اين گونه عقايد را نمي توان از راه شرع اثبات كرد; زيرا به دور و مصادره ي به مطلوب مي انجامد. دسته اي از عقايد, نقلي محض اند و عقل در آن جا هيچ راهي ندارد; مانند مسائل جزئي مربوط به معاد. به قول ابن سينا در مسئله ي معاد جسماني, يعني جزئيات و مسائل مربوط به اين قسم معاد, دست عقل كوتاه است. چگونگي عذاب, نعمت هاي بهشتي, صراط, ميزان و مانند آن, مسائلي است كه از راه نقل به ما رسيده و عقل تنها مي تواند مبناي نقلي را اثبات كند كه همان وحي باشد.

دسته ي سوم, مسائل اعتقادي است كه هم از راه عقل و هم از راه نقل قابل اثبات است. توحيد و اصل يگانگي خداوند از اين گونه مسائل است. مسئله ي امامت از آن دسته مسائل اعتقادي است كه هم با عقل مي توان آن را بررسي كرد و هم از طريق نقل.

نكته ي چهارم

بحث ديگر اين است كه ما وقتي مي خواهيم با كساني كه در مسئله ي امام عصر(عج) سخن دارند گفت وگو كنيم, بايد جايگاه مخاطب خود را از نظر ايدئولوژيكي و از نظر مكتبي و مذهبي بيابيم. با همه نمي توان يك سان سخن گفت.

در مسئله ي مهدويت و وجود مقدس امام عصر(عج) اگر بخواهيم با يك ماترياليست بحث كنيم, بايد به شيوه اي وارد بحث شويم كه با مباني كلي عقلي از ره گذر اثبات دين, وجود خدا و نبوت, راه را براي بحث مربوط به امام عصر(عج) هموار كنيم; زيرا اين يكي از مسائل اعتقادي است كه متفرع بر اصل امامت و توحيد است.

با هر فرقه اي بايد مطابق عقايد و تفكراتشان سخن را آغاز كنيم. من الان با مسلم گرفتن اصل اعتقاد به خدا سخن مي گويم. اگر كسي اين اعتقاد را نمي پذيرد, حاضريم برگرديم و آن بحث را از نو شروع كنيم. من به عنوان يك مسلمان و با جهان بيني اسلامي سخن مي گويم و مي خواهم وجود امام عصر(عج) را از راه عقلي اثبات كنم.

ضرورت وجود امام

وجود امام و خليفه ي پيغمبر و امام مسلمين, مورد قبول همه ي مذاهب اسلامي اعم از شيعه و سني و اشعري و ماتريديه و … است. اين مسئله به قدري اهميت دارد كه وقتي به اهل سنت درباره ي ماجراي سقيفه اعتراض شود كه چرا عده اي از صحابه و از جمله خليفه ي اول و دوم هنوز بدن پيامبر(ص) را غسل و كفن و دفن نكرده, به مسئله ي جانشيني پرداختند, مي گويند به دليل اهميت امامت و رهبري. مسئله ي امت اسلامي, مهم تر از تجهيز و كفن و دفن پيامبر است.

پس مسئله ي ضرورت امامت, مسئله اي بسيار جدي است. اهل سنت در اين كه امامت امري لازم و قطعي است, گاهي به دليل عقلي استدلال مي كنند و گاهي به دليل نقلي. حديث معروف نبوي:

((… من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه));(4)

مشهور بين فريقين است.

در كتاب هاي كلامي مثل شرح عقايد نسفيه, شرح مقاصد و جاهاي ديگر, بر ضرورت امامت به همين حديث استدلال و استناد كرده اند. اصل وجود امام ضروري است و مقيد به قيد زمان هم نيست. اصل ضرورت وجود امام, اگر عقلي است تخصيصي ندارد. ملاك حكم عقلي عام است و اگر مستندش اين حديث و مانند آن باشد, عموم و اطلاق دارد; مقيد به زمان نيست; پس زمان ما را هم شامل مي شود.

صفات امام

اكنون سخن در اين است كه امامي كه بايد وجود داشته باشد, چه كسي است و چه صفاتي بايد داشته باشد.؟

امام بايد معصوم باشد. ادله ي عصمت, عقلي و نقلي است. در كتاب هاي كشف المراد, نهج الحق و ديگر كتاب هاي كلامي شيعه به طور مفصل به اين مسئله پرداخته اند. بنابراين, اصل ضرورت عصمت را به عنوان يكي از مباني اعتقادي پذيرفته ايم. اگر كسي در اين مسئله سخني دارد, بايد برگرديم به مباحث عمومي امامت و در باب عصمت بحث كنيم. يكي از ادله ي نقلي اش اين آيه ي شريفه است:

(و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمـت فإتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظــلمين);(5)

(اي پيامبر به خاطر آور) هنگامي كه خداوند, ابراهيم(ع) را با وسايل گوناگوني آزمود; و او به خوبي از عهده ي اين آزمايش ها بر آمد. خداوند به او فرمود: ((من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم.)) ابراهيم عرض كرد: ((از دودمان من (نيز اماماني قرار بده.))) خداوند فرمود: ((پيمان من, به ستم كاران نمي رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند, شايسته ي اين مقامند))).

بررسي مذاهب موجود

با توجه به اين مقدمات, بايد مذاهب موجود در جهان اسلام را بر مبناي قانون سير و تقسيم بررسي كنيم و ديدگاه هاي آن ها را درباره ي امام و خليفه ي پيامبر مطالعه كنيم.

الف: فرقه هاي اهل سنت

جمعي از مسلمانان قائل به امامت اند; اما قائل به امامت معصوم نيستند. اصل لزوم عصمت اين نظريه را باطل مي كند; البته جاي اين سخن هست كه برگرديم و درباره ي ادله ي عصمت بحث كنيم; ولي بحث مربوط به امام غايب و امام عصر, از مباحث امامت خاصه است. همان گونه كه گفتيم مباحث امامت عامه بر مباحث امامت خاصه تقدم دارد. اگر در باب نبوت پيامبر اسلام(ص) يا حضرت موسي يا حضرت عيسي(عليهماالسلام) كه نبوت خاصه است سخن بگوييم, اصل ضرورت نبوت را قبلا پذيرفته ايم. اگر كسي نپذيرفت, بايد يك قدم به عقب برگرديم و نبوت عامه را بحث بكنيم. پس همه ي مذاهب اهل سنت كه به امامت غير معصوم قائل اند, بر اساس اصل عصمت امامت, آن اشخاص نمي توانند مصداق آن امامي باشند كه بايد ويژگي عصمت داشته باشد.

ب: فرقه هاي تشيع

در درون مذهب شيعه و در خانواده ي تشيع مذاهبي به وجود آمده است; كيسانيه, زيديه, ناووسيه, واقفيه, اسماعيليه و اثنا عشريه. البته من فقط مذاهب عمده را برشمردم. برخي از صاحبان ملل و نحل فرقه هاي بسياري براي شيعه ذكر كرده اند ولي اين اقوال مبناي استواري ندارد. مرحوم علامه ي طباطبايي در كتاب شيعه در اسلام مي فرمايد: اگر خواسته باشيم مذاهب يك آيين را بررسي كنيم, بايد محور را ببينيم. امامت محور تشيع است. مذاهب و فرق شيعي اگر در محور امامت اختلافي دارند, ملاك مذهب خاص و فرقه ي خاص مي شود.

كيسانيه كساني اند كه به امامت محمد حنفيه قائل شدند و امامت امام زين العابدين(ع) بعد از شهادت امام حسين(ع) را نپذيرفتند و معتقدند كه محمد حنفيه زنده است و اين همان امام موعود است كه زماني قيام خواهد كرد. از نظر ما, عقيده ي كيسانيه باطل است; چرا كه اولا, محمد حنفيه معصوم نيست; بنابراين شرط عصمت را كه براي امامت لازم است, ندارد و تخصصا از امامت خارج مي شود. ثانيا محمد حنفيه ادعاي امامت نكرده است. فرقه ي كيسانيه خود را منسوب به محمد حنفيه مي كنند; گرچه داستاني به نام احتجاج نقل شده كه محمد حنفيه و امام زين العابدين(ع) در كنار حجرالاسود احتجاج كردند و حجرالاسود بر امامت زين العابدين(ع) شهادت داد; ولي به نظر مي رسد اين صحنه, تدبيري بود براي نشان دادن بطلان عقيده ي كساني كه گمان مي كردند محمد حنفيه امام است. خود محمد حنفيه چنين ادعايي نداشت. شخصيتي است كه امام حسين(ع) او را معتمد خود در مدينه قرار مي دهد و به سفر مكه مي رود. وانگهي نصوصي كه خلفاي دوازده گانه را مشخص كرده است, باطل كننده ي اين عقيده خواهد بود. بنابراين, كيسانيه از جرگه ي شيعه اماميه خارج شدند.

زيديه نيز گروهي اند كه زيد فرزند امام زين العابدين(ع) را امام مي دانند. عقيده ي آن ها اجمالا اين است كه امام بايد زاهد باشد, هاشمي و فاطمي باشد, شجاع, عالم و مشهر بالسيف باشد; يعني اهل تقيه نباشد. بر اين اساس امام زين العابدين(ع) را امام علم و زهد مي دانند; نه امام جهاد.

گفتني است كه اينان, امامت را به جناب زيد نسبت داده اند. زيدي كه امام صادق(ع) براي او دعا مي كند و در شهادت او گريه مي كند, چنين شخصيتي امكان ندارد ادعاي امامت كرده باشد. در اين صورت, مورد عنايت امام صادق و امام باقر(عليهماالسلام) قرار نمي گرفت. با توجه به اين دو دليل, مذهب زيديه نيز باطل است.

ناووسيه نيز كساني بودند كه امام جعفر صادق(ع) را آخرين امام مي دانستند و معتقد بودند كه ايشان از دنيا نرفته و زنده است و زماني بازخواهد گشت و در واقع, مهدي موعود اوست. اينان شخصي را امام مي دانند كه معصوم است. از اين نظر موقعيت شان با زيديه و كيسانيه متفاوت است. اما ادله و شواهد روشن مربوط به شهادت و وفات امام جعفر صادق(ع) به عنوان يك واقعيت مسلم تاريخي و هم چنين احاديثي كه درباره ي امامان دوازده گانه است, اين عقيده را باطل مي كند.

واقفيه نيز كساني اند كه امام موسي كاظم(ع) را آخرين امام مي دانستند. اينان نيز همانند ناووسيه اند.

اسماعيليه كساني اند كه اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق(ع) را امام مي دانند. مسئله بر اين ها مشتبه شده; چون اسماعيل بر خلاف چيزهايي كه بعضي وقت ها گفته مي شود و نسبت هايي كه به ايشان داده شده, شخصيت پرهيزگار و شايسته اي بوده است. احترام امام جعفر صادق(ع) به ايشان و بزرگي سن ايشان باعث اين شبهه شد و عده اي گمان كردند كه اسماعيل جانشين امام صادق(ع) است; ولي اسماعيل در زمان خود امام صادق(ع) از دنيا رفت و بعد هم امام صادق(ع) براي اين كه شبهه زدايي كند, چند بار تابوت و جنازه را زمين گذاشت و روي جنازه را كنار زد و به مردم نشان داد كه او از دنيا رفته است.

البته عده اي هم مرگ اسماعيل را قبول كردند و گفتند امامت به فرزندش محمد بن اسماعيل منتقل شده است. بهره, مستعليه, دروزيه, فرقه هاي باقي مانده از اسماعيليه در عصر ما هستند. نه اسماعيل, نه محمد بن اسماعيل و نه افراد ديگر, معصوم نبودند و بنا به دلايل پيش گفته, از فرقه هاي باطل اند; وانگهي مرگ اسماعيل يك واقعيت تاريخي است.

نتيجه ي بررسي

بنابراين با استفاده از قاعده ي سبر و تقسيم, فقط شيعه ي دوازده امامي باقي مي ماند كه عقيده دارد در عصر ما امام لازم است; آن هم امام معصوم كه مصداق آن حضرت حجت بن الحسن العسكري(عليهماالسلام) است.

مسلمانان اجماع دارند بر اين كه حقيقت و حق از امت اسلامي خارج نيست; نه در مسيحيت است و نه در يهوديت و نه در فرقه ها و آيين هاي ديگر. و اين حقيقت, نمي تواند در مذاهب ديگري غير از شيعه باشد; چرا كه اين مذاهب با توجه به مواردي كه ياد شد, در مسئله ي امامت راه صواب را نپيموده اند.

غير از شيعيان دوازده امامي, عقايد ديگر مذاهب اسلامي با ضوابط و معيارهايي كه در امامت عامه گفتيم مطابقت ندارد. باز هم تإكيد مي كنم كه بحث ما در امامت خاصه است و امامت خاصه متفرع بر امامت عامه است. ما در امامت خاصه سخن مي گوئيم; امامت عامه مفروغ عنه است و در اين مسئله, اصل موضوع ما حساب مي شود. با توجه به مباحث امامت عامه كه گفتيم و با توجه به اين قاعده كه حق, از امت اسلامي خارج نيست, نتيجه مي گيريم كه حق منحصر در شيعه ي دوازده امامي است.

برهان سبر و تقسيم مي گويد در مذهب تشيع اين امامت با اين ويژگي هاي خاص وجود دارد. در مذهب تشيع ادله و شواهدي وجود دارد بر اين كه مصداق امام را معين مي كند. اخبار تولد و ولادت حضرت(عج), مشاهده شدن آن حضرت در زمان پدر, مشاهده و ملاقات آن حضرت توسط افراد بسياري بعد از شهادت امام حسن عسكري(ع) در عصر غيبت صغرا, و ملاقات ها و مشاهداتي كه در عصر غيبت كبرا صورت گرفته, مجموعه ي شواهدي هستند كه مصداق معين را نشان مي دهند كه وجود مقدس حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ خواهد بود.

سخن پاياني

پايان بخش سخنم جمله اي از اميرمومنان است كه فرمودند:

اللهم بلي! لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بيناته … ;(6)

خدايا آري! زمين از برپا كننده اي كه جانشيني خدا را به دست گرفته است, خالي نمي ماند كه اين حجت يا نمايان و آشكار است و يا ترسيده و پنهان. مبادا كه حجج و گواهي هاي خدا تعطيل شوند… .

تا خدا خدايي مي كند, تا اين زمين برپاست و بشر در آن زندگي مي كند, حجت خدا بايد باشد. اين حجت يا ظاهر و شناخته شده است يا خائف و مغمور. براي اين كه حجت هاي الهي و بينات احكام الهي باطل نشود.

اين, اصلي است كه مقتضاي الوهيت الله است. منظور امام علي(ع) اين است كه ظلم باعث مي شود حجت خدا پنهان شود. ابن ابي الحديد درباره ي اين عبارت مي گويد:

… هذا يكاد يكون تصريحا بمذهب الاماميه … الا ان اصحابنا يحملونه علي ان المراد به الابدال … الذين وردت الاخبار النبويه عنهم انهم في الارض سائحون … ;(7)

… اين جمله اي كه اميرالمومنين(ع) فرموده است تصريح به مذهب اماميه دارد … اما اصحاب معتزلي ما اين جمله ي امام را حمل مي كنند بر ابدال …(8) اخبار نبويه داريم كه اين ها در زمين در حال گشت و گذارند و وجود دارند… .

… فمنهم من يعرف و منهم من لا يعرف و انهم لا يموتون حتي يودعوا السر و هو العرفان عند قوم آخرين … ;(9)

… برخي شناخته مي شوند و برخي ديگر شناخته نمي شوند, و آنان از دنيا نمي روند مگر اين كه راز را كه همان شناخت است, پيش مردمي ديگر مي سپارند … .

ما هم قبول داريم اين را كه كسي هست و بايد باشد, ولي مقام او مقام قيادت و امامت و خلافت به آن معناي مصطلح كلامي نيست; بلكه مقام ابدال است.

اين سخن ابن ابي الحديد يك اشكال دارد و آن اين است كه همان گونه كه امام علي(ع) فرمود: برخي از قرآن برخي ديگر را بيان مي كند:

… ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعض … ;(10)

… (قرآن) بخشي از بخش ديگر سخن مي گويد و به هم ديگر گواهي مي دهد … .

نهج البلاغه نيز همين گونه است. بايد ببينيم مراد حضرت از اين حجت چيست؟ رجوع مي كنيم به خطبه ي اول نهج البلاغه امام(ع) در اين جا فرموده است:

… و لم يخل الله سبحانه خلقه من نبي مرسل او كتاب منزل او حجه لازمه او محجه قائمه … ;(11)

… خداي سبحان, خلق خود را از پيامبري فرستاده يا كتابي فرود آمده يا حجتي لازم شده و يا راه راست بر پا شده, خالي نگذاشته است … .

بحث, مربوط به نبوت است. اين حجتي كه امام مطرح مي كند, در حد و رديف نبوت است. نه آن چه به عنوان قلب و مرشد از آن ياد مي شود.

حال سوال اين مي شود كه اگر فلسفه ي وجود امام اين است كه حجت ها و بينات باطل نشود كه مشعل هدايت براي جامعه باشد, پس فلسفه ي غيبت امام چيست؟ بايد بگوييم اين سوال بعد از اثبات وجود امام معصوم مطرح مي شود, بحث كنوني ما درباره ي اثبات وجود امام معصوم است. حال كه ضرورت وجود امام معصوم ثابت شد, مسئله ي فلسفه ي غيبت امام مطرح مي شود. كه بايد در نوبت و مناسبتي ديگر به آن بپردازيم.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

نگین

زندگی جاریست......
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس