موضوع4
سه مقاله در مورد امام زمان علیه السلام و حکومت ایشان
زندگی و حکومت جهانی آن حضرت
حضرت ولى عصر (عج) روز پانزدهم ماه شعبان سال 255 هجرى قمرى به دنیا آمد،(1). پدرش ابا محمد حضرت امام حسن عسکرى (ع) است که در سال 260 هجرى قمرى به شهادت رسید،(2). مادر حضرت ولى عصر (ع) بانوئى است بنام ریحانه که به او «نرگس»، «سوسن» و «صیقل» گفته مىشود،(3). حضرت ولى عصر (ع)، تا سال 260 هجرى قمرى تحت تربیت و سرپرستى پدر بزرگوارش مىزیست و در همان زمان از مردم پنهان نگهداشته مىشد و جز خواصّى از شیعیان امام حسن عسکرى (ع)، کسى با آن حضرت ملاقات نداشت. حتى امثال ابو هاشم جعفرى که از خواصّ امام حسن عسکرى است از وجود آن حضرت بى خبر بودند. ابو هاشم مىگوید: به ابا محمد حضرت امام حسن عسکرى (ع) گفتم: جلالت تو مانع پرسش من است. آیا مىتوانم سؤالى بکنم؟ امام فرمود: بپرس. گفتم: سرورم آیا شمافرزندى دارید؟ فرمود: دارم. گفتم: اگر حادثهاى پیش آمد، او را در کجا ببینم؟ فرمود: در مدینه،(4).
یکى از کسانى که حضرت ولى عصر را دیده است، ابو عمرو عثمان بن سعید است. عبدالله بن جعفر حمیرى مىگوید: من و ابو عمرو نزد احمدبن اسحاق رفتیم. وقتى همه اجتماع کردیم، احمد بن اسحاق به من اشاره کرد که درباره جانشین حضرت ابا محمد امام حسن عسکرى (ع) از ابو عمرو بپرسم. به ابو عمرو گفتم: اى ابا عمرو مىخواهم از چیزى سؤال بکنم که در آن شکى ندارم چون اعتقاد من و دین من این است که کره زمین از حجت خدا خالى نمىماند ولى مىخواهم اطمینان خاطر پیدا کنم و یقینم بیشتر گردد همانطورى که حضرت ابراهیم از خداوند خواست که به او کیفیت زنده کردن مردهها را نشان بدهد و خداوند به او گفت: مگر ایمان نیاوردى و او جواب داد: چرا، مىخواهم قلبم مطمئن شود و احمد بن اسحاق به من گفته است که روزى از حضرت اباالحسن امام هادى (ع) پرسیدم: با چه کسى رفت و آمد کنم و دینم را از او بگیرم و حضرت امام هادى (ع) گفته است ابو عمرو مورد اعتماد من است و هر چه او گفته من گفتهام و همچنین احمد بن اسحاق گفت: از حضرت امام حسن عسکرى پرسیدم: از چه کسى احکام دین خود را بگیرم و آن حضرت فرمود: ابو عمرو و پسرش مورد اعتماد من است. آنان از من هر چه براى شماگفتند، درست گفتهاند. تو پیرو آنان باش و هر چه مىگویند اطاعت کن که هر دو مورد اعتماد من هستند. این، گفتار دو امام درباره توست. وقتى ابوعمرو حرفهاى مرا شنید به سجده افتاد و گریست. پس از آن گفت: سؤالت را بگو. گفتم: آیا شما جانشین حضرت امام حسن عسکرى (ع) را دیدهاى؟ فرمود: به خدا قسم دیدهام گفتم: یک سؤال دیگر مانده است. گفت: بگو. گفتم: نامش چیست؟ گفت: سؤال از نام او بر شما تحریم شده است و این دستور خود حضرت است نه دستور من زیرا خلیفه چنین مىپندارد که حضرت امام حسن عسکرى وفات یافته و فرزندى ازخود به جاى نگذاشته است و میراثش تقسیم شده است. او مىپندارد خانواده امام حسن عسکرى (ع) در بدر شدهاند و کسى را ندارند. اگر اسم حضرت به زبانها بیفتد، تعقیبش مىکنند. پس از خدا بترسید و از این موضوع دست بردارید،(5).
این ابو عمرو و پسرش هر دو از جانشینهاى مخصوص حضرت ولى عصر (ع) هستند.
حضرت ولى عصر (ع) پس از شهادت پدرش، دیگر جز نواب خاصه کسى با او ملاقات نمىکرد مگر در موارد استثنائى. و از آن زمان که حضرت امام حسن عسکرى (ع) به شهادت رسیدند، غیبت امام زمان (ع) شروع شد.
حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود: براى قائم آل محمد (ص) دو غیبت در پیش است. یکى از آن دو کوتاه است و دیگرى طولانى است. در غیبت کوتاه مدت، فقط خواص شیعه از جاى آن حضرت آگاهند و در غیبت طولانى خواصّ موالى از جاى آن حضرت باخبر هستند،(6).
آن حضرت در غیبت صغرى چهار نفر جانشین داشتند که به «نواب اربعه» معروفند: عثمان بن سعید عمرى، محمد بن عثمان، حسین بن روح نوبختى و على بن محمد سمرى.
غیبت صغرى از سال 260 هجرى قمرى شروع و در سال 329 خاتمه یافت. و غیبت کبرى از 329 شروع و تا وقتى که خداوند بخواهد ادامه خواهد یافت،(7) در غیبت کبرى، حضرت ولى عصر نایب خاصّ ندارد و هر کس ادعاى نیابت خاص کند، در ادعاى خود کاذب است.
در روایات زیادى آمده است که حضرت ولى عصر (ع) پس از پایان غیبت کبرى ظهور و جهان را پر از عدل خواهد کرد. براى ملاحظه روایات مربوط به این موضوع به کتاب «منتخب الاثر» نوشته آیةالله صافى مراجعه کنید. در ص 247 باب 25 کتاب یاد شده از مآخذ گوناگون روایات راآورده است.
هم پیامبر اسلام (ص)، هم فاطمه زهرا (س) و هم امامان معصوم (ع) به وجود حضرت مهدى بشارت دادهاند. به علاوه شیعه و اهل سنّت هم به وجود حضرت مهدى (ع) معتقد هستند. برخى از روایات اهل سنت به این صورت است:
پیامبر اکرم (ص) فرمود: لا تذهب الدنیا حتى یملک العرب رجل من اهل بیتى یواطىء اسمه اسمى جهان به پایان نمىرسد تا مردیاز اهلبیتم که همنام من است بر عرب حکومت کند»،(8).
پیامبر اکرم فرمود: المهدى منّا اهل البیت یصلحه الله فى لیله مهدى از خاندان ما است و خداوند کار او را یک شبه روبراه مىکند»،(9).
رسول خدا فرمود: افضل العباده انتظار الفرج،(14).
وظیفه منتظر امام زمان (ع) این است که مانند یک منتظر واقعى زندگى کند. وقتى انسان حقیقتا منتظر کسى باشد تمام رفتار و سکناتش نشان از منتظر بودن او دارد. به عنوان مثال اگر منتظر میهمان باشد حتما خانه را تمیز و مرتب مىکند، وسایل پذیرایى را آماده مىکند و با لباس مرتب و چهرهاى شاداب در انتظار مىماند. چنین کسى مىتواند ادعا کند که منتظر میهمان بوده است. اما کسى که نه خانه را مرتب کرده است و نه وسایل پذیرایى را آماده نموده است و نه لباس مرتب و تمیزى پوشیده است و نه اصلًا به فکر میهمان است اگر ادعا کند که در انتظارمیهمان بوده همه او را ریشخند خواهند کرد و بر گزافهگویى او خواهند خندید.
لاف عشق و گله از یار زهى لاف دروغ عشق بازان چنین مستحق هجرانند
بنابراین انتظار قبل از آنکه از ادعاى انسان فهمیده شود از رفتار و کردار او فهمیده مىشود. نمىتوان هر کسى را که ادعاى دوستى و ولایت امام زمان را دارد در شمار دوستان و منتظران او قلمداد نمود. آرى «مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطاربگوید».
با چنین توضیحى روشن است که یک منتظر واقعى امام زمان باید رفتارش به گونهاى باشد که هر لحظه منتظر ظهور امام زمان (ع) باشد. یعنى در هر لحظه که این خبر را به او بدهند خوشحال شود و آماده باشد براى یارى امام زمان با مال و جان خویش جهاد نماید و خود را درراه آن حضرت فدا نماید. بنابراین یک منتظر واقعى اهل گناه و دلبستگى به دنیا نیست چرا که چنین کسى نمىتواند از وابستگىها و دلبستگىها و آلودگىها دست بردارد و آماده به خدمت در جهت اهداف مقدس امام زمان (ع) باشد.
ترسیم تفصیلى عصر ظهور امکانپذیر نیست اما به صورت فشرده به سیماى کلى آن اشاره مىکنیم:
روایات حاکى از این است که انقلاب و حرکت ظهور حضرت مهدى (عج) بعد از فراهم شدن مقدمات و آمادگىهاى منطقهاى و جهانى از مکه آغاز مىگردد. آنگاه در سطح جهان نبردى سخت میان غربىها و ترکان و یا هواداران آنها به وجود مىآید تا جایى که منجر به جنگ جهانى مىگردد. اما در سطح منطقه دو حکومت هوادار حضرت مهدى (عج) در ایران و یمن تشکیل خواهد شد که یاران ایرانى آن حضرت مدتى قبل از ظهور، حکومت خویش را تأسیس نموده و درگیر جنگى طولانى مىشوند که سرانجام در آن پیروز مىگردند. اندک زمانى پیش از ظهور آن بزرگوار شعیب بن صالح در یمن قیام مى کند و سید خراسانى در ایران و هر دو زمینه سازى براى ظهور امام زمان مى کنند و در برخى روایات خروج شعیب بن صالح از سمرقند بیان شده است(18)
اما یاران یمنى وى، قیام و انقلاب آنان چند ماه پیش از ظهور حضرت بوده و ظاهرا ایشان در سامان بخشیدن به خلاء سیاسى که در حجاز به وجود مىآید همکارى مىنماید.
از جمله نشانههاى ظهور حادثهاى است که میان دو حرم مکه و مدینه رخ مىدهد. در این هنگام نشانههاى ظهور حضرت مهدى (عج) آشکار شده و شاید بزرگترین نشانه آن، نداى آسمانى است که به نام او در 23 ماه رمضان شنیده مىشود پس از این نداى آسمانى حضرت مهدى (عج) به طور سرى با برخى از یاران خود ارتباط برقرار مىنماید. درباره آن بزرگوار در سراسر گیتى سخن بسیار به میان آمده و نام وى زبانزد همگان گشته و محبتش در دلها جاى مىگیرد.
دشمنان از حضور آن حضرت بیمناک شده و مىکوشند تا وى را یافته و از میان بردارند ازاینرو سپاهى وارد مدینه گشته و به هر مرد هاشمى که دست یابند او را دستگیر و یا مى کشند و یا به زندان مىاندازند آن حضرت با برخى از یاران خود در مکه تماس گرفته تا این که قیام خویش را در شب دهم محرم بعد از نماز مغرب و عشاء از حرم شریف مکى آغاز مىکند و پس از درگیرى بر مکه تسلط مىیابد. در صبح روز دهم محرم حضرت مهدى (عج) پیام خود را به زبانهاى مختلف به تمام جهان ابلاغ مىکند و ملل دنیا را به یارى خویش دعوت کرده، اعلام مىدارد که در مکه باقى خواهد ماند تا معجزهاى که جد گرامىاش حضرت رسول (ص) وعده فرموده محقق شود و آن فرو رفتن لشکریان سفیانى به زمین است که براى درهم شکستن حرکت آن حضرت راهى مکه مىشوند.
آن حضرت پس از این معجزه با سپاه خود که متشکل از ده و اندى هزار تن است از مکه رهسپار مدینه مىشود و پس از نبردى با نیروهاى دشمن مستقر در آنجا، مدینه را آزاد ساخته آنگاه با آزادسازى دو حرم مکه و مدینه فتح حجاز و تسلط بر منطقه خاتمه مىیابد. وى پس از پیروزى بر حجاز راهى جنوب ایران مىشود و در
آنجا با سپاه ایران و تودههاى مردم آن سامان به رهبرى خراسانى برمىخورد. آنان با او بیعت کرده و با همرزمى یکدیگر با قواى دشمن در بصره به پیکار مىپردازند که سرانجام به پیروزى بزرگ و آشکارى دست مىیابند. سپس امام (عج) وارد عراق گردیده واوضاع داخلى آنجا را پاکسازى مىکند و با درگیرى با بقایاى نیروهاى سفیانى و گروههاى متعدد شورش آنها را شکست داده و به قتل مىرساند. آنگاه عراق را مرکز حکومت و کوفه را پایتخت خود قرار مىدهد و بدینسان یمن، حجاز، ایران، عراق و کشورهاى خلیجفارس یکپارچه تحت فرمانروایى آن حضرت درمىآید. بعد از آن جنگهایى با ترکان و یهودیان صورت مىپذیرد که در هر دو پیروزى از آن حضرت (عج) است. غربیان مسیحى از این وقایع سخت نگران شده و با حضرت اعلان جنگ مىکنند ولى ناگاه حضرت عیسى مسیح (ع) از آسمان به قدس شریف فرود آمده و با سخنان خویش جهان و به ویژه مسیحیان را مورد خطاب قرار مىدهد. فرود آمدن حضرت عیسى (ع) براى جهان علامت و نشانهاى است که موجب شادى مسلمانان و ملتهاى مسیحى خواهد گردید.
به نظر مىرسد که حضرت مسیح (ع) میان حضرت مهدى (ع) و غربىها وساطت نموده و قرارداد صلحى به مدت هفت سال میان دو طرف بسته مىشود. اما غربىها بعد از دو سال پیمان صلح را مىشکنند، لذا رومیان در یک هجوم ناگهانى با نزدیک به یک میلیون سرباز به سرزمین شام و فلسطین یورش مىآورند. نیروهاى اسلام رویاروى آنها قرار گرفته و حضرت مسیح (ع) موضع خود را هماهنگ با حضرت مهدى (عج) اعلام داشته و پشت سر وى در قدس نماز مىگذارد. دراین جنگ مسلمانان پیروز مىشوند. سپس غرب توسط امام فتح مىگردد. پس ازفتح و اسلام آوردن بیشتر مردم آن سامان، حضرت مسیح (ع) رحلت نموده و حضرت مهدى (عج) و مسلمانان بر پیکر او نماز مىگذارند. سپس پیکر پاک او را با پارچهاى که دستبافت مادرش مریم صدیقه (ع) است کفن نموده و در جوار مزار شریف مادرش در قدس به خاک مىسپارد.
پس از این فتوحات حضرت مهدى (عج) براى تحقق بخشیدن به اهداف الهى در ابعاد گوناگون و در میان ملل جهان اقدام مىکند و براى تعالى بخشیدن و شکوفایى زندگى مادى و تحقق توانگرى و رفاه همگان قیام نموده و جهت گسترش فرهنگ و دانش و بالا بردن سطح آگاهى دینى و دنیایى مردم مىکوشد.
موضوع 3
مقاله ای در مورد مهدویت و انتظار
بي تمناي تو در دل هوسي نيست مرا
جز تو در هر دو جهان هيچ كسي نيست مرا
در دلي كز غم هجران تو سوزد همه شب
جز تماشاي جمالت هوسي نيست مرا
غير آه و سخن از شِكوه دوري رخ
گوشه ميكده بانگ جرسي نيست مرا
من كه زنداني اميالم و در محبس تن
گر تو پرواز دهي ام قفسي نيست مرا
هر چه محروم بماند ز وصال تو بس است
هستي ام رفته و از عمر ، بسي نيست مرا
نيمه جانم به اميد تو نگه داشته ام
جز دم ذكر تو گفتن نفسي نيست مرا
گر به بالين من خسته نيايي جانا
در دم دادن جان دادرسي نيست مرا
مؤلفههاى ياران امام عصر(عج)
با نگاهى گذرا به تاريخ جوامع بشرى، نقش دورانساز و كليدى جوانان در غالب حركتهاى فرهنگى و اجتماعى و نيز نهضتهاى حياتبخش پيامبران الهى كاملا آشكار و روشن است. تجربه تاريخ بيانگر اين مهم است كه در هر حركتى از استعدادهاى فكرى و نهفته قشر جوان به صورت اصولى و صحيح بهرهبردارى شده است، دستاوردهاى بسيار مهم و ارزشمندى به دست آمده است. در مقابل، زمانى كه هدايت و رهبرى گروههاى جوان به دست افراد هوسران و قدرتطلب افتاده است، جنايات و تراژدىهاى بسيار دهشتناكى به وقوع پيوسته است. در حالى كه، در تفكر دينى بها دادن و شخصيت دادن و اهتمام به جوانان بسيار توصيه شده است .
براى روشن شدن اين حقيقت، سزاوار است، سيره و عملكرد يكى از انبياء الهى در اين زمينه، با بهرهبردارى منفى رهبران مستبد از نيروهاى جوان در جنگهاى جهانى اول و دوم مقايسه شود تا آنگاه پيامدهاى استفاده از ظرفيتهاى قشر جوان و نيز عدم استفاده و غفلت از آن آشكار گردد .
از ايننظر، وقتى مجموعه روايات مربوط به قيام حضرت مهدى (عج) را مطالعه مىكنيم، با اين حقيقت آشنا مىشويم كه زمينهسازان اصلى ظهور و اصحاب و ياران خاص آن حضرت در جريان تلاش براى تشكيل حكومت عدل جهانى، جوانان خواهند بود . به عنوان مثال، يكى از شخصيتهاى وارسته و شجاعى كه در آخرالزمان با هدف اصلاح وضع نابسامان جوامع اسلامى قيام خواهد كرد، فردى به نام «سيد حسنى» است. به روايت امام صادقعليه السلام حسنى يك جوان خوشچهره و نورانى است كه علىرغم به دست آوردن قدرت و امكانات بسيار زياد، آنگاه كه از ظهور حضرت مهدىعليه السلام آگاه مىشود، خود را به همراه سپاهيانش به امامعليه السلام مىرساند و با آن حضرت بيعت مىكند. به يك روايت، امام زمان (عج) به وسيله ايشان براى مردم مكه چند روز پيش از قيام پيامى مىفرستند …
گذشته از اين، وقتى حضرت علىعليه السلام به مناسبتى از ياران و اصحاب امام عصر (عج) سخن مىگويند، در توصيف ويژگىهاى آنان اين چنين مىفرمايند : ياران قائم (عج) همه از ميان جوانان خواهند بود. سالخورده در بين آنها بسيار كم است و نسبتسالخوردگان بر جوانان در بين اصحاب آنحضرت همانند سرمهاى براى چشم و نمك براى غذاست و كمترين بخش غدا را نمك تشكيل مىدهد . (1)
اين امر، ناشى از اين است كه جوان به دليل داشتن فطرت پاك و صفاى باطن در درجه اول، از استعداد و ظرفيتبالاى درك و توان شناختحقيقتبرخوردار است . علاوه بر آن، به واسطه شجاعت و شهامت زيادى كه دارد زودتر پذيراى حقايق مىشود و در مقابل آنها لجاجت و سرسختى بىمورد به خرج نمىدهد .
اوصاف منتظران جوان
در خصوص ياران حضرت حجت (عج) ويژگىها و اوصاف ذيل بيان شده است :
برخوردارى از علم و معرفت كامل و ايمان استوار، شهامت و شجاعتبىنظير، گذشت و فداكارى، شهادتطلبى، فروتنى و تواضع در اوج برخوردارى از قدرت و امكانات، حقمدارى، عشق به امامعليه السلام، تبعيت و پيروى كامل از رهنمودهاى حضرت حجتعج) و خيرخواهى به همنوعان و صفا و صميميت و . …
وظايف منتظران جوان
در معارف دينى، وظايفى براى منتظران واقعى حضرت حجتعليه السلام بيان شده كه از طريق عمل به مجموعهاى از تكاليف افراد بتوانند از چنان شايستگى برخوردار شوند كه در زمره ياران واقعى آنحضرت درآمده و در حد توان و ظرفيت و به ميزان همت و تلاش افراد به فراهم شدن بستر مناسب براى ظهور منجى عالم بشريت كمك نمايند. گرچه مجموعه وظايف منتظران بسيار است اما در اين نوشته، تنها به ذكر چند مورد مهم، كه در شرايط كنونى جامعه اسلامى داراى اهميت استبسنده مىكنيم .
الف. شناخت امام زمان عليه السلام
يكى از مهمترين و اساسىترين اصولى كه از اركان اصلى مكتب تشيع محسوب مىشود، مساله امامت و آشنايى با امام هر عصر است. به اعتقاد شيعه، در هيچ برهه از زمان، زمين خالى از حجت و انسان بدون امام معصوم نخواهد بود. چرا كه هدايت و رهبرى صحيح و همه جانبه انسان بر اساس تعاليم الهى تنها از طريق پيروى از رهنمودها و روشنگرىهاى امامى ممكن است كه علاوه بر، آشنايى با سنتهاى حاكم بر نظام هستى، از تمامى مصالح بشر و حقايق تعليمات پيامبران الهى آگاه باشد. با توجه به اين حقيقت، يكى از وظايف مهم آحاد جامعه، بهويژه قشر جوان آن است كه در هر عصرى، نسبتبه امام و حجت الهى موجود در آن زمان به گونهاى شناخت پيدا كنند كه بر تعاليم مسؤوليتهاى خود آگاهى پيدا كرده و بر اساس آن عمل نمايند. اهميتشناخت امام زمان (عج) در هر عصرى به گونهاى است كه در برخى روايات، عدم كسب معرفت لازم از امام همرديف، بلكه مساوى با كفر و بىايمانى شمرده شده است. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در همين زمينه مىفرمايند: «هركسى كه بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است .» (2) و يا در يكى از ادعيه كه بر آن نيز بسيار سفارش شده است. به همين مساله اشاره شده است: پروردگارا حجتخودت را به من بشناسان چرا كه اگر حجتت را به من نشناسانى من از دين و آئينم گمراه مىشوم . (3) مضمون اينگونه روايات زمانى بهتر روشن خواهد شد كه به پيامدهاى مثبت و منفى يك جامعه، در اثر برخوردارى و عدم برخوردارى جامعه از امام و رهبرى شايسته توجه و دقتبيشترى شود. در طول تاريخ، چه بسيار بودهاند حركتها و يا نهضتهاى عظيم مردمى كه به دليل فقدان رهبر شايسته با شكست مواجه شدهاند و يا پس از پيروزى به جهت افتادن زمام امور در دست زمامداران بىكفايتبه انحراف و اضمحلال كشيده شدهاند …
البته، كم و كيف شناخت امامعليه السلام با توجه به نياز و توانايى و ظرفيت افراد متفاوت است. مهم اين است كه اين شناختبه گونهاى باشد كه در صورت مواجه افراد با تهديدها و شبههافكنىهاى دشمنان و بدخواهان، در تشخيص راه صحيح و شيوه درست از دچارشدن به گمراهى و انحراف آنها را نجات دهد. و گرنه شناخت كامل و همه جانبه حجتهاى الهى براى افراد عادى با توجه به محدوديت استعدادها و توانايىهاى فكرى غيرممكن است .
ب. پيروى از نائبان امام زمان عليه السلام
در دوره غيبت كبرى، فقهاى جامعالشرايط به نصب امام زمانعليه السلام مسؤوليت نمايندگى عام امامعليه السلام را در استمرار حركتحياتبخش امامت و پاسدارى از احكام و مقررات اسلامى برعهده دارند. بر اين اساس، يكى از وظايف افراد در عصر غيبت، پيروى از رهنمودهاى فقهاى عادل است. چرا كه فقها به دليل آشنايى با شيوههاى صحيح استنباط احكام از منابع اصيل دينى، قادرند تا به پرسشهاى مختلف مردم در زمينه مسائل دينى پاسخ دهند. امام صادقعليه السلام در اشاره به چنين امر مهمى فرمودند: «فقها از سوى ما منصوب شدهاند تا به سؤالات شما پاسخ دهند و شما نيز مؤظف هستيد در شرايطى كه به ما دسترسى نداريد به آنها مراجعه كنيد و بر اساس نظر آنان در چهارچوب احكام الهى عمل كنيد و هرگز حكم آنها را كه براساس موازين شرعى ارائه مىشود، رد ننماييد. چون رد نظر آنان، به منزله رد حكم و نظر ماست و رد نظر ما، به منزله رد نظر و حكم خداوند است .» (4)
در همين باره زمانى كه از حضرت مهدى (عج) سؤال كردند كه در دوران غيبت كبرى كه به شما دسترسى نداريم جواب احكام و مسائلى را كه با آنها مواجه مىشويم چگونه به دست آوريم؟ آنحضرت در پاسخ فرمودند: «در پيشامدها و حوادثى كه رخ مىدهد به آشنايان با احاديث ما (يعنى مجتهدان جامعالشرايط كه متخصصان متون دينى و احاديث اهلبيتعليهم السلام هستند) مراجعه كنيد و آنها حجت من براى شما و من حجتخدا بر آنان هستم .» (5) پس، برخلاف نظر نادرستبرخى افراد ناآشنا به معارف اسلامى، مسلمانان در دوران غيبت كبرى بدون راهنما نماندهاند كه مجبور باشند با شيوههاى ناصواب متكى به انديشههاى ناقص بشرى و نظريههاى غيرعلمى به حل مشكلات اقدام كنند و در نتيجه، گرفتار معضلات فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى فراوان گردند . بلكه در دورانى كه بنابر مصالحى امام معصومعليه السلام در دسترس همگان نيست مردم موظفاند كه به فقهاى عالم و عادل مراجعه كنند و آنان نيز موظفند بدون كوتاهى و سهلانگارى بر اساس موازين شرعى از طريق مراجعه به آيات قرآن و روايات اهلبيتعليهم السلام به همه سؤالات و نيازهاى فكرى و اعتقادى و فقهى و فرهنگى و سياسى و… آنها پاسخهاى مناسبى ارائه دهند .
ج. خودسازى و تهذيب نفس
اصلاح نفس و ترك گناهان و آراستن به فضايل اخلاقى در همه احوال ضرورت دارد. ولى خودسازى و اصلاح نفس در دوره غيبت، كه زمينه لغزش و انحراف و آلوده گشتن به رذايل اخلاقى بيشتر است، از اهميت زيادى برخوردار است .
امام صادقعليه السلام در اين زمينه مىفرمايند: «صاحبالامرعليه السلام غيبتى خواهد داشت اگر كسى در آن دوره بخواهد ديندار بماند، سخت در مشقتخواهد بود. بنده خالص خدا در آن شرايط بايد تقواى الهى پيشه كند و دو دستى به دين خود بچسبد .» (6)
به علاوه، چون فراهم شدن زمينه ظهور امام زمانعليه السلام از يك نظر وابسته به وجود افراد خودساخته و آراسته به فضايل اخلاقى است و جز از طريق تهذيب نفس و پيدا كردن پرورش اسلامى نمىتوان در سلك ياران و زمينهسازان حضور آن حضرت قرار گرفت. بنابراين، يكى از وظايف افراد تلاش در راه خودسازى و تهذيب نفس است. بر اين اساس، امام صادقعليه السلام مىفرمايند: «من سره ان يكون من اصحاب القائم فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق (7) … هر كس دوست دارد از ياران حضرت قائمعليه السلام باشد بايد در انتظار ظهور آن حضرت باشد و در اين حال، به پرهيزكارى و اخلاق نيكو رفتار نمايد» و حتى در توقيعى كه امام زمانعليه السلام آن را به مرحوم شيخ مفيد نوشتهاند چنين آمده است كه اعمال ناشايست و گناهانى كه از شيعيان سر مىزند، يكى از عوامل طولانى شدن دوره غيبت و محروميت آنها از ديدار امامعليه السلام است .
د. جامعهسازى
از آنجا كه يكى از شرايط مهم رشد ارزشها و فراهم شدن زمينه حاكميت احكام الهى، اصلاح وضع عمومى جامعه است لذا در تعليمات روشنگرانه اسلام اهتمام به وضع جامعه و مبارزه با نارسايىهاى اجتماعى و فساد و كجروىها از طريق امورى چون امر به معروف و نهى از منكر مورد تاكيد قرار گرفته است. به گونهاى كه حتى انسانهاى بىتوجه به امور اجتماعى و مشكلات ساير مردم، خارج از زمره مسلمانان محسوب مىشود: «من اصبح ولايتهم بامورالمسلمين فليس بمسلم » (8)
علاوه بر اينكه بر اساس روايات اهلبيتعليهم السلام تا آمادگىهاى لازم فكرى و فرهنگى و… در احاد جامعه براى پذيرش و يارى امام زمانعليه السلام پيدا نشود، ظهور حضرت محقق نخواهد شد. از سوى ديگر، تحصيل آمادگىهاى لازم نياز به بستر سالمى دارد كه افراد در سايه آن بتوانند به كسب مهارتها و كمالات لازم بپردازند. اين بسترسازى مشروط به احساس مسؤوليت همگانى و مشاركت همه جانبه تك تك افراد در پاكسازى فضاى عمومى جامعه است كه براى انجام كامل و به موقع اين امر نيز مكانيزمهاى زيادى پيشبينى شده است كه مهمترين آنها، اقامه فريضه امر به معروف و نهى از منكر است. يعنى همه افراد جامعه اسلامى موظفند از طريق تحصيل آشنايى كامل با شرايط و احكام آن، به اصلاح نارسايىهاى اجتماعى و حفظ سلامت فضاى جامعه بپردازند تا از اين طريق، اولا: شرايط لازم براى ظهور آن حضرت فراهم گردد و ثانيا، امكان زندگى براساس احكام نورانى اسلام در دوره غيبت، ولو به ضرورت ناقص، بوجود آيد .
هـ . دعا براى تعجيل فرج
با توجه به نقش و جايگاه مهمى كه دعا در تفكر اسلامى دارد، اگر دعا با شرايط لازم انجام گيرد همچون ساير علل و عوامل موثر در نظام هستى، مىتواند در امور تكوينى تغيير ايجاد نمايد. در بخشى از روايات پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السلام توصيه شده است كه براى فرج امام زمانعليه السلام زياد دعا كنيد و از خود حضرت بقيةالله (عج) نقل شده است كه آن حضرت فرمودند: «اكثروا الدعا بتعجيل الفرج فان ذلك فرجكم » (9) براى تعجيل در فرج و ظهور، زياد دعا كنيد چرا كه اينكار موجب فرج و خوشحالى شماست .
بنابراين، از ديگر تكاليف عاشقان امام زمان (عج) درخواست تعجيل فرج آن حضرت است. البته، توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه اولا، دعا زمانى به مرحله اجابت مىرسد كه دعا كننده شرايطى را در خود ايجاد نموده باشد كه دعاى او شرايط استجابت را داشته باشد. ثانيا، بايد توجه داشت كه دعا هرگز جاى عمل به وظايف ديگر را نمىگيرد بلكه دعا در صورتى مفيد است كه همراه با عمل به ساير تكاليف دينى باشد .
علاوه بر موارد فوق، پايدارى در راه ولايت اهلبيتعليهم السلام، استقامت در برابر مشكلات و نارسايىها، كمك و مساعدت به همنوعان، تحصيل علم و به دست آوردن تخصصهاى لازم، احياء شعائر اسلامى و پاسدارى از ارزشهاى اصيل و… از جمله مسائلى هستند كه اهتمام به آنها سعادت و سلامت جامعه، به ويژه نسل جوان را تضمين مىكند
موضوع2
این آیهای که امام زمان (عج) بعد از ظهور می خوانند
احادیث متعددی از ائمه اطهار(ع) وجود دارد که خبر از ظهور حضرت مهدی(عج) با کتاب جدیدی می دهند؛ همانگونه که در حدیثی چنین آمده است: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ کَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ فِی بُدُوِّ الْإِسْلَامِ إِلَى أَمْرٍ جَدِیدٍ»؛هنگامی که قائم (ع) ظهور کرد با امر جدید خواهد آمد، چنانکه رسول خدا (ص) در آغاز اسلام مردم را به امر جدید دعوت میکرد.
بر اساس روایات اسلامی حضرت مهدی (عج) بعد از ظهورشان در جوار کعبه، ابتدا آیه 86 سوره هود را می خوانند: « بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین» سپس می فرمایند: « یا اهل العالم أَنَا بَقِیَّةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ خَلِیفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَیْكُمْ». ای اهل عالم من ذخیره الهی بر روی زمین و خلیفه او و حجت او بر شما هستم».
امام صادق (ع) درباره اولین آیه ای که بعد از ظهور بر زبان مبارک امام زمان (عج) جاری می شود، میفرماید: آن زمانی که امام مهدی (ع) ظهور میکند، به کعبه تکیه میکند؛ در حالی که 313 نفر نزد او جمع شدهاند. اولین سخن و گفتهاش این آیه است: (بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِینَ)؛ «آن چه خداوند برای شما باقی گزارده، برایتان بهتر است، اگر ایمان داشته باشید». سپس میفرماید: «منم بقیة الله و من حجت خدا و خلیفه او برشمایم». پس سلام کنندهای بر او سلام نمیکند، مگر آن که میگوید: السلام علیکَ یا بقیة الله فی ارضه، و زمانی که نزد او 4 هزار نفر جمع شوند، از مکه بیرون میرود و در روی زمین معبودی غیر از خدای عزّوجل از بت و غیر آن باقی نمیماند، مگر آنکه آتش در آن میافتد و خواهد سوخت.
برچسبها: اولین آیهای که امام زمان, عج, بعد از ظهور می خوانند, مقالات مهدویت, آخرالزمان
یه نامه به آقا بده
نویسنده : یا مهدی
مقاله | + ادامه مطلب
شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ | 21:26
خراسانى ويمانى چه کسانى هستند؟
خراسانى ويمانى چه کسانى هستند؟
پاسخ: يکى از علايم ظهور امام زمان (عجل الله فرجه)، خروج پرچمهاى سياه از سوى خراسان، معروف به قيام ابو مسلم خراسانى است.
امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: (منتظر فرج باشيد از سه چيز. گفته شد: يا امير المؤمنين! آنها چيست؟ فرمود:… وپرچمهاى سياه از خراسان).(1)
امام محمد باقر (عليه السلام) در حديثى فرموده است: (پرچمهاى سياهى از خراسان بيرون آمده ودر کوفه فرود مى آيد، وقتى مهدى (عليه السلام) ظاهر گرديد، براى بيعت گرفتن به سوى آن مى فرستد).(2)
اين روايت دلالت مى کند بر اينکه خروج پرچمهاى سياه، نزديک ظهور حضرت خواهد بود.
اگر اين روايت از نظر سند درست باشد، دليل بر اين خواهد بود که آن پرچمها، پرچمهاى ابو مسلم خراسانى نمى باشند.
اما در رابطه با ظهور يمانى، امام صادق (عليه السلام) فرمود: (يمانى از علايم ونشانه هاى حتمى است).(3)
وامام باقر (عليه السلام) در ضمن يک حديث طولانى مى فرمايد: (خروج سفيانى ويمانى وخراسانى در يک سال ويک ماه ويک روز واقع خواهد شد، با نظام وتربيتى همچون نظام يک رشته که به بند کشيده شده، هر يک از پى ديگرى…، در ميان پرچمها، راهنماتر از پرچم يمانى نيست، که آن پرچم هدايت است، زيرا دعوت به صاحب شما مى کند، وهنگامى که يمانى خروج نمايد، خريد وفروش سلاح، براى مردم وهر مسلمانى ممنوع است، وچون يمانى خروج کرد، به سوى او بشتاب، که همانا پرچم او پرچم هدايت است، وهيچ مسلمانى را روا نباشد که با آن پرچم مقابله نمايد، پس هر کس چنين کند، از اهل آتش خواهد بود، زيرا او به سوى حق وراه مستقيم فرا مى خواند).(4)
موضوع اول
موضوع بحث, اثبات وجود مقدس حضرت
بقيت الله الاعظم, امام عصرـ ارواحنافداه ـ بر اساس دلايل عقلي است. روشي را كه براي اثبات اين مطلب از نظر عقل برگزيده ايم, روش معروف منطقي به نام روش ((سبر و تقسيم)) است كه آن را روش ((ترديد)) نيز گفته اند. از اين روش, متكلمان اماميه در كتاب هاي كلامي خود بهره برده اند; از جمله شيخ طوسي, در كتاب الغيبه بر اساس اين روش, بر وجود حضرت امام عصر ـ ارواحنافداه ـ استدلال كرده است. قبل از ايشان, سيد مرتضي در كتاب الذخيره و ديگر كتاب هاي مربوط به مسئله ي امامت اين روش را به كار گرفته است و قبل از سيد مرتضي, شيخ مفيد در آثار مربوط به مسئله ي مهدويت و امام عصر(عج) از اين روش استفاده كرده است.
در اين جا چند نكته را به عنوان پيش درآمد بحث يادآور مي شوم:
نكته ي اول
نكته ي اول اين است كه از ديدگاه شيعه, مسئله ي امامت از مسائل كلامي است و تحت عنوان ((وجوب علي الله)) مطرح مي شود; مانند مسئله ي نبوت از ديدگاه متكلماني كه به حسن و قبح عقلي اعتقاد دارند. قائلان به حسن و قبح عقلي متكلمان اماميه, معتزله و ((ماتريديه))اند. متكلمان ((ماتريديه)) از نظر فقهي, حنفي مذهب اند و از نظر كلامي, پيرو ابومنصور ماتريدي(2) مي باشند و به قاعده يحسن و قبح عقلي اعتقاد دارند.(3) اشاعره چنين اعتقادي ندارند; به ((وجوب علي الله)) معتقد نيستند; به استثناي بعضي از متفكرانشان مانند شيخ عبده. اماميه معتقداند كه امامت از صغريات حسن و قبح عقلي و وجوب علي الله است. نزاع بين اماميه و معتزله و طرف داران حسن و قبح عقلي, نزاع كبروي نيست, نزاع صغروي است. آن ها قبول دارند كه نبوت از مصاديق آن قاعده است, اما امامت را از مصاديق آن نمي دانند. ما فعلا از ديدگاه شيعه سخن مي گوييم. بنابراين نكته ي اول اين شد كه امامت از ديدگاه شيعه, مسئله اي كلامي و تحت عنوان ((وجوب علي الله)) است و از مصاديق حسن و قبح عقلي مي باشد.
نكته ي دوم
نكته ي دوم اين كه همان گونه كه نبوت به دو گونه ي: نبوت عامه و نبوت خاصه تقسيم شده است. امامت نيز به امامت عامه و امامت خاصه تقسيم مي شود. مقصود از امامت عامه بحث هاي كلان و كلي امامت است; اين كه امامت امري است بايستني و لازم, حسن امامت, چيستي و يا فلسفه ي امامت, غايات امامت و صفات و بايستگي هايي كه امام بايد داشته باشد و راه شناخت امام, اين ها مباحث مربوط به امامت عامه است. اما اين كه مصاديق و اشخاص و كساني كه منصب امامت در آن ها تعين و تجلي پيدا مي كند چه كساني اند اين مي شود بحث امامت خاصه; همان گونه كه در نبوت نيز نبوت خاصه به اين مسئله يعني مصاديق و موارد مي پردازد. همه ي مذاهب اسلامي در اصل وجوب امام و امامت اتفاق نظر دارند; جز يك قول شاذ و نادري كه به برخي از خوارج و معتزله نسبت داده شده است; فرقه ي اباضيه (خوارج امروزي) به چنين مطلبي اعتقاد ندارند. كتاب هاي آن ها را من نگاه كرده ام و با علماي آن ها از نزديك تماس داشته ام, آن ها به وجوب امامت معتقدند. به قول سيد مرتضي در كتاب الذخيره هر چند نخستين فرقه خوارج يعني محكمه به لحاظ تئوري اصل امامت و لزوم امامت را منكر شدند, اما در زندگي خود عملا بدون رهبر و امام زندگي نكرده اند. بنابراين هيچ يك از مذاهب منكر اصل وجوب امامت نيست. اختلافي كه بين شيعه و ساير مذاهب اسلامي است, در صفات امام است. عصمت يكي از صفات مهم يا مهم ترين صفت در مسئله ي امامت است كه شيعه به آن عقيده دارد و ديگران آن را لازم نمي دانند.
نكته ي سوم
نكته ي سوم اين كه اگر ما بخواهيم از زاويه ي ابزار و راه شناخت, يك بحث معرفت شناختي به مسئله ي امامت بنگريم, بايد بگوييم امامت مسئله اي است عقلي و نقلي; يعني هم مي توانيم از ابزار عقلي استفاده كنيم و هم ابزار نقلي.
اصولا مسائل اعتقادي سه دسته اند: يك دسته مسائل عقلي محض اند و از راه نقل نمي توان آن ها را اثبات كرد مانند وجود خداوند, علم خداوند, حكمت خداوند و مانند هر عقيده اي كه مبناي شريعت و وحي باشد. اين گونه عقايد را نمي توان از راه شرع اثبات كرد; زيرا به دور و مصادره ي به مطلوب مي انجامد. دسته اي از عقايد, نقلي محض اند و عقل در آن جا هيچ راهي ندارد; مانند مسائل جزئي مربوط به معاد. به قول ابن سينا در مسئله ي معاد جسماني, يعني جزئيات و مسائل مربوط به اين قسم معاد, دست عقل كوتاه است. چگونگي عذاب, نعمت هاي بهشتي, صراط, ميزان و مانند آن, مسائلي است كه از راه نقل به ما رسيده و عقل تنها مي تواند مبناي نقلي را اثبات كند كه همان وحي باشد.
دسته ي سوم, مسائل اعتقادي است كه هم از راه عقل و هم از راه نقل قابل اثبات است. توحيد و اصل يگانگي خداوند از اين گونه مسائل است. مسئله ي امامت از آن دسته مسائل اعتقادي است كه هم با عقل مي توان آن را بررسي كرد و هم از طريق نقل.
نكته ي چهارم
بحث ديگر اين است كه ما وقتي مي خواهيم با كساني كه در مسئله ي امام عصر(عج) سخن دارند گفت وگو كنيم, بايد جايگاه مخاطب خود را از نظر ايدئولوژيكي و از نظر مكتبي و مذهبي بيابيم. با همه نمي توان يك سان سخن گفت.
در مسئله ي مهدويت و وجود مقدس امام عصر(عج) اگر بخواهيم با يك ماترياليست بحث كنيم, بايد به شيوه اي وارد بحث شويم كه با مباني كلي عقلي از ره گذر اثبات دين, وجود خدا و نبوت, راه را براي بحث مربوط به امام عصر(عج) هموار كنيم; زيرا اين يكي از مسائل اعتقادي است كه متفرع بر اصل امامت و توحيد است.
با هر فرقه اي بايد مطابق عقايد و تفكراتشان سخن را آغاز كنيم. من الان با مسلم گرفتن اصل اعتقاد به خدا سخن مي گويم. اگر كسي اين اعتقاد را نمي پذيرد, حاضريم برگرديم و آن بحث را از نو شروع كنيم. من به عنوان يك مسلمان و با جهان بيني اسلامي سخن مي گويم و مي خواهم وجود امام عصر(عج) را از راه عقلي اثبات كنم.
ضرورت وجود امام
وجود امام و خليفه ي پيغمبر و امام مسلمين, مورد قبول همه ي مذاهب اسلامي اعم از شيعه و سني و اشعري و ماتريديه و … است. اين مسئله به قدري اهميت دارد كه وقتي به اهل سنت درباره ي ماجراي سقيفه اعتراض شود كه چرا عده اي از صحابه و از جمله خليفه ي اول و دوم هنوز بدن پيامبر(ص) را غسل و كفن و دفن نكرده, به مسئله ي جانشيني پرداختند, مي گويند به دليل اهميت امامت و رهبري. مسئله ي امت اسلامي, مهم تر از تجهيز و كفن و دفن پيامبر است.
پس مسئله ي ضرورت امامت, مسئله اي بسيار جدي است. اهل سنت در اين كه امامت امري لازم و قطعي است, گاهي به دليل عقلي استدلال مي كنند و گاهي به دليل نقلي. حديث معروف نبوي:
((… من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه));(4)
مشهور بين فريقين است.
در كتاب هاي كلامي مثل شرح عقايد نسفيه, شرح مقاصد و جاهاي ديگر, بر ضرورت امامت به همين حديث استدلال و استناد كرده اند. اصل وجود امام ضروري است و مقيد به قيد زمان هم نيست. اصل ضرورت وجود امام, اگر عقلي است تخصيصي ندارد. ملاك حكم عقلي عام است و اگر مستندش اين حديث و مانند آن باشد, عموم و اطلاق دارد; مقيد به زمان نيست; پس زمان ما را هم شامل مي شود.
صفات امام
اكنون سخن در اين است كه امامي كه بايد وجود داشته باشد, چه كسي است و چه صفاتي بايد داشته باشد.؟
امام بايد معصوم باشد. ادله ي عصمت, عقلي و نقلي است. در كتاب هاي كشف المراد, نهج الحق و ديگر كتاب هاي كلامي شيعه به طور مفصل به اين مسئله پرداخته اند. بنابراين, اصل ضرورت عصمت را به عنوان يكي از مباني اعتقادي پذيرفته ايم. اگر كسي در اين مسئله سخني دارد, بايد برگرديم به مباحث عمومي امامت و در باب عصمت بحث كنيم. يكي از ادله ي نقلي اش اين آيه ي شريفه است:
(و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمـت فإتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظــلمين);(5)
(اي پيامبر به خاطر آور) هنگامي كه خداوند, ابراهيم(ع) را با وسايل گوناگوني آزمود; و او به خوبي از عهده ي اين آزمايش ها بر آمد. خداوند به او فرمود: ((من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم.)) ابراهيم عرض كرد: ((از دودمان من (نيز اماماني قرار بده.))) خداوند فرمود: ((پيمان من, به ستم كاران نمي رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند, شايسته ي اين مقامند))).
بررسي مذاهب موجود
با توجه به اين مقدمات, بايد مذاهب موجود در جهان اسلام را بر مبناي قانون سير و تقسيم بررسي كنيم و ديدگاه هاي آن ها را درباره ي امام و خليفه ي پيامبر مطالعه كنيم.
الف: فرقه هاي اهل سنت
جمعي از مسلمانان قائل به امامت اند; اما قائل به امامت معصوم نيستند. اصل لزوم عصمت اين نظريه را باطل مي كند; البته جاي اين سخن هست كه برگرديم و درباره ي ادله ي عصمت بحث كنيم; ولي بحث مربوط به امام غايب و امام عصر, از مباحث امامت خاصه است. همان گونه كه گفتيم مباحث امامت عامه بر مباحث امامت خاصه تقدم دارد. اگر در باب نبوت پيامبر اسلام(ص) يا حضرت موسي يا حضرت عيسي(عليهماالسلام) كه نبوت خاصه است سخن بگوييم, اصل ضرورت نبوت را قبلا پذيرفته ايم. اگر كسي نپذيرفت, بايد يك قدم به عقب برگرديم و نبوت عامه را بحث بكنيم. پس همه ي مذاهب اهل سنت كه به امامت غير معصوم قائل اند, بر اساس اصل عصمت امامت, آن اشخاص نمي توانند مصداق آن امامي باشند كه بايد ويژگي عصمت داشته باشد.
ب: فرقه هاي تشيع
در درون مذهب شيعه و در خانواده ي تشيع مذاهبي به وجود آمده است; كيسانيه, زيديه, ناووسيه, واقفيه, اسماعيليه و اثنا عشريه. البته من فقط مذاهب عمده را برشمردم. برخي از صاحبان ملل و نحل فرقه هاي بسياري براي شيعه ذكر كرده اند ولي اين اقوال مبناي استواري ندارد. مرحوم علامه ي طباطبايي در كتاب شيعه در اسلام مي فرمايد: اگر خواسته باشيم مذاهب يك آيين را بررسي كنيم, بايد محور را ببينيم. امامت محور تشيع است. مذاهب و فرق شيعي اگر در محور امامت اختلافي دارند, ملاك مذهب خاص و فرقه ي خاص مي شود.
كيسانيه كساني اند كه به امامت محمد حنفيه قائل شدند و امامت امام زين العابدين(ع) بعد از شهادت امام حسين(ع) را نپذيرفتند و معتقدند كه محمد حنفيه زنده است و اين همان امام موعود است كه زماني قيام خواهد كرد. از نظر ما, عقيده ي كيسانيه باطل است; چرا كه اولا, محمد حنفيه معصوم نيست; بنابراين شرط عصمت را كه براي امامت لازم است, ندارد و تخصصا از امامت خارج مي شود. ثانيا محمد حنفيه ادعاي امامت نكرده است. فرقه ي كيسانيه خود را منسوب به محمد حنفيه مي كنند; گرچه داستاني به نام احتجاج نقل شده كه محمد حنفيه و امام زين العابدين(ع) در كنار حجرالاسود احتجاج كردند و حجرالاسود بر امامت زين العابدين(ع) شهادت داد; ولي به نظر مي رسد اين صحنه, تدبيري بود براي نشان دادن بطلان عقيده ي كساني كه گمان مي كردند محمد حنفيه امام است. خود محمد حنفيه چنين ادعايي نداشت. شخصيتي است كه امام حسين(ع) او را معتمد خود در مدينه قرار مي دهد و به سفر مكه مي رود. وانگهي نصوصي كه خلفاي دوازده گانه را مشخص كرده است, باطل كننده ي اين عقيده خواهد بود. بنابراين, كيسانيه از جرگه ي شيعه اماميه خارج شدند.
زيديه نيز گروهي اند كه زيد فرزند امام زين العابدين(ع) را امام مي دانند. عقيده ي آن ها اجمالا اين است كه امام بايد زاهد باشد, هاشمي و فاطمي باشد, شجاع, عالم و مشهر بالسيف باشد; يعني اهل تقيه نباشد. بر اين اساس امام زين العابدين(ع) را امام علم و زهد مي دانند; نه امام جهاد.
گفتني است كه اينان, امامت را به جناب زيد نسبت داده اند. زيدي كه امام صادق(ع) براي او دعا مي كند و در شهادت او گريه مي كند, چنين شخصيتي امكان ندارد ادعاي امامت كرده باشد. در اين صورت, مورد عنايت امام صادق و امام باقر(عليهماالسلام) قرار نمي گرفت. با توجه به اين دو دليل, مذهب زيديه نيز باطل است.
ناووسيه نيز كساني بودند كه امام جعفر صادق(ع) را آخرين امام مي دانستند و معتقد بودند كه ايشان از دنيا نرفته و زنده است و زماني بازخواهد گشت و در واقع, مهدي موعود اوست. اينان شخصي را امام مي دانند كه معصوم است. از اين نظر موقعيت شان با زيديه و كيسانيه متفاوت است. اما ادله و شواهد روشن مربوط به شهادت و وفات امام جعفر صادق(ع) به عنوان يك واقعيت مسلم تاريخي و هم چنين احاديثي كه درباره ي امامان دوازده گانه است, اين عقيده را باطل مي كند.
واقفيه نيز كساني اند كه امام موسي كاظم(ع) را آخرين امام مي دانستند. اينان نيز همانند ناووسيه اند.
اسماعيليه كساني اند كه اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق(ع) را امام مي دانند. مسئله بر اين ها مشتبه شده; چون اسماعيل بر خلاف چيزهايي كه بعضي وقت ها گفته مي شود و نسبت هايي كه به ايشان داده شده, شخصيت پرهيزگار و شايسته اي بوده است. احترام امام جعفر صادق(ع) به ايشان و بزرگي سن ايشان باعث اين شبهه شد و عده اي گمان كردند كه اسماعيل جانشين امام صادق(ع) است; ولي اسماعيل در زمان خود امام صادق(ع) از دنيا رفت و بعد هم امام صادق(ع) براي اين كه شبهه زدايي كند, چند بار تابوت و جنازه را زمين گذاشت و روي جنازه را كنار زد و به مردم نشان داد كه او از دنيا رفته است.
البته عده اي هم مرگ اسماعيل را قبول كردند و گفتند امامت به فرزندش محمد بن اسماعيل منتقل شده است. بهره, مستعليه, دروزيه, فرقه هاي باقي مانده از اسماعيليه در عصر ما هستند. نه اسماعيل, نه محمد بن اسماعيل و نه افراد ديگر, معصوم نبودند و بنا به دلايل پيش گفته, از فرقه هاي باطل اند; وانگهي مرگ اسماعيل يك واقعيت تاريخي است.
نتيجه ي بررسي
بنابراين با استفاده از قاعده ي سبر و تقسيم, فقط شيعه ي دوازده امامي باقي مي ماند كه عقيده دارد در عصر ما امام لازم است; آن هم امام معصوم كه مصداق آن حضرت حجت بن الحسن العسكري(عليهماالسلام) است.
مسلمانان اجماع دارند بر اين كه حقيقت و حق از امت اسلامي خارج نيست; نه در مسيحيت است و نه در يهوديت و نه در فرقه ها و آيين هاي ديگر. و اين حقيقت, نمي تواند در مذاهب ديگري غير از شيعه باشد; چرا كه اين مذاهب با توجه به مواردي كه ياد شد, در مسئله ي امامت راه صواب را نپيموده اند.
غير از شيعيان دوازده امامي, عقايد ديگر مذاهب اسلامي با ضوابط و معيارهايي كه در امامت عامه گفتيم مطابقت ندارد. باز هم تإكيد مي كنم كه بحث ما در امامت خاصه است و امامت خاصه متفرع بر امامت عامه است. ما در امامت خاصه سخن مي گوئيم; امامت عامه مفروغ عنه است و در اين مسئله, اصل موضوع ما حساب مي شود. با توجه به مباحث امامت عامه كه گفتيم و با توجه به اين قاعده كه حق, از امت اسلامي خارج نيست, نتيجه مي گيريم كه حق منحصر در شيعه ي دوازده امامي است.
برهان سبر و تقسيم مي گويد در مذهب تشيع اين امامت با اين ويژگي هاي خاص وجود دارد. در مذهب تشيع ادله و شواهدي وجود دارد بر اين كه مصداق امام را معين مي كند. اخبار تولد و ولادت حضرت(عج), مشاهده شدن آن حضرت در زمان پدر, مشاهده و ملاقات آن حضرت توسط افراد بسياري بعد از شهادت امام حسن عسكري(ع) در عصر غيبت صغرا, و ملاقات ها و مشاهداتي كه در عصر غيبت كبرا صورت گرفته, مجموعه ي شواهدي هستند كه مصداق معين را نشان مي دهند كه وجود مقدس حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ خواهد بود.
سخن پاياني
پايان بخش سخنم جمله اي از اميرمومنان است كه فرمودند:
اللهم بلي! لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بيناته … ;(6)
خدايا آري! زمين از برپا كننده اي كه جانشيني خدا را به دست گرفته است, خالي نمي ماند كه اين حجت يا نمايان و آشكار است و يا ترسيده و پنهان. مبادا كه حجج و گواهي هاي خدا تعطيل شوند… .
تا خدا خدايي مي كند, تا اين زمين برپاست و بشر در آن زندگي مي كند, حجت خدا بايد باشد. اين حجت يا ظاهر و شناخته شده است يا خائف و مغمور. براي اين كه حجت هاي الهي و بينات احكام الهي باطل نشود.
اين, اصلي است كه مقتضاي الوهيت الله است. منظور امام علي(ع) اين است كه ظلم باعث مي شود حجت خدا پنهان شود. ابن ابي الحديد درباره ي اين عبارت مي گويد:
… هذا يكاد يكون تصريحا بمذهب الاماميه … الا ان اصحابنا يحملونه علي ان المراد به الابدال … الذين وردت الاخبار النبويه عنهم انهم في الارض سائحون … ;(7)
… اين جمله اي كه اميرالمومنين(ع) فرموده است تصريح به مذهب اماميه دارد … اما اصحاب معتزلي ما اين جمله ي امام را حمل مي كنند بر ابدال …(8) اخبار نبويه داريم كه اين ها در زمين در حال گشت و گذارند و وجود دارند… .
… فمنهم من يعرف و منهم من لا يعرف و انهم لا يموتون حتي يودعوا السر و هو العرفان عند قوم آخرين … ;(9)
… برخي شناخته مي شوند و برخي ديگر شناخته نمي شوند, و آنان از دنيا نمي روند مگر اين كه راز را كه همان شناخت است, پيش مردمي ديگر مي سپارند … .
ما هم قبول داريم اين را كه كسي هست و بايد باشد, ولي مقام او مقام قيادت و امامت و خلافت به آن معناي مصطلح كلامي نيست; بلكه مقام ابدال است.
اين سخن ابن ابي الحديد يك اشكال دارد و آن اين است كه همان گونه كه امام علي(ع) فرمود: برخي از قرآن برخي ديگر را بيان مي كند:
… ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعض … ;(10)
… (قرآن) بخشي از بخش ديگر سخن مي گويد و به هم ديگر گواهي مي دهد … .
نهج البلاغه نيز همين گونه است. بايد ببينيم مراد حضرت از اين حجت چيست؟ رجوع مي كنيم به خطبه ي اول نهج البلاغه امام(ع) در اين جا فرموده است:
… و لم يخل الله سبحانه خلقه من نبي مرسل او كتاب منزل او حجه لازمه او محجه قائمه … ;(11)
… خداي سبحان, خلق خود را از پيامبري فرستاده يا كتابي فرود آمده يا حجتي لازم شده و يا راه راست بر پا شده, خالي نگذاشته است … .
بحث, مربوط به نبوت است. اين حجتي كه امام مطرح مي كند, در حد و رديف نبوت است. نه آن چه به عنوان قلب و مرشد از آن ياد مي شود.
حال سوال اين مي شود كه اگر فلسفه ي وجود امام اين است كه حجت ها و بينات باطل نشود كه مشعل هدايت براي جامعه باشد, پس فلسفه ي غيبت امام چيست؟ بايد بگوييم اين سوال بعد از اثبات وجود امام معصوم مطرح مي شود, بحث كنوني ما درباره ي اثبات وجود امام معصوم است. حال كه ضرورت وجود امام معصوم ثابت شد, مسئله ي فلسفه ي غيبت امام مطرح مي شود. كه بايد در نوبت و مناسبتي ديگر به آن بپردازيم.